رمان شوگار
-
رمان شوگار پارت 103
نگاهی به هردویمان می اندازد و تقریبا نزدیک میرسد. دلم میخواهد آن کلاهش را داخل دهانش فرو…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 102
-منم سَوال بشم …منم سَوال بشم…! رعد بازی اش میگیرد و روی دوپا میرقصد…افسارش را آهسته…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 101
انگشتانش که برهنگی کشاله ی رانم را لمس میکنند ، آن اخم کمرنگ به خودی خود از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 100
با شنیدن صدایش کنار گوشم ، پلک باز میکنم. پلک هایی که دیگر از سنگینی آن مژه های…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 99
شوگار | آرزونا همه میبینند شیفتگی اربابشان را و… مروارید میترسد… از چشم نظر میترسد و دائم دانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 98
“_نُقل و نبات آوردیم…دخترتونو بردیم…” داریوش دست صید محمد را فشار میدهد و بعد نوبت به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 97
چهره ی داریوش در کسری از ثانیه در هم میرود و دستانش از کنار پهلوهایش پایین می…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 96
فیلتر سیگار را در جایش له میکند و از روی صندلی بلند میشود… دلتنگ است… چرا کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 95
داریوش: _میخواستی عروسی منو به هم بزنی…؟یه تُفنگ دستت گرفتی تو بزم من به بهونه ی ناموس…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 94
عمیق میبوسد و ولوله ای که به جان من می اندازد را نمیبیند… خدای من… چه اتفاقی…
بیشتر بخوانید »