رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۰
تکان سختی به تنم وارد شد. شاید تا بحال چنین شوکی را تجربه نکرده بودم. شوکی از صدق گفتارش! به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۹
– یه جور میگی اون جریان انگار یه خیانت اساسی کردم، خوبه کلی توضیح دادم و گفتم جزوهمو به اون…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۸
– آمین؟ کسی رو میشناسی که از وجود آوینا خبر داشته باشه؟ – فقط محدثهست! – به غیر از محدثه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۷
خود به خود پلکانم به روی هم افتادند. این چه حس آرامشی بود که میانمان جاری بود؟ – تنفر داشت…خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۶
منظورش از اینا مسلماً همان مزاحمهای همیشگی زندگی من بودند. با لبخندی که به زور روی لبانم نشاندم از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۵
تخم مرغ، کره و مربا، پنیر و خیار حلقهای، عسل و خامه…همه و همه دهان مرا بیش از پیش باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۴
– بیا بریم ببعی…بریم مامان! چشمان میشی رنگش به سمتم برگشت. چانه بالا انداخت و بیتوجه به من باز هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۳
دلم میخواست از شدت فشار وارد شده به تن و بدنم، موهایم را از ریشه بکشم اما نشدنی بود. –…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۲
< *** با قلبی که یکی در میان میزد پنبه را برداشتم و به سمتش بردم که دادش کل خانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۴۱
مثلا نگران دوستش بود مبادا عاشق و دلبستهی یک مرد زندار شود و بیخبر از آنکه دوستش دقیقا زن همان…
بیشتر بخوانید »