رمان
-
رمان غرقاب پارت 33
ـ حرف بزنیم. سرم را تکانی دادم، خیسی مانده ی زیر چشمم را گرفتم و با نگاهی به صورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 32
بعید می دانستم، با این یک نفر را بعید می دانستم. موبایلم را چک کردم و پیام حاضر شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 25
_فکر نکن از دستم در رفتی کوچولو ؟! چندبار متن پیام رو مرور کردم و بی اختیار لرزی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 31
کمکش کردم بنشیند، هنوز کمی ضعف داشت و دستانش می لرزید. بعد هم با بستن در، راهم را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 30
ـ تغییری توی وضعیتش ایجاد نشده، نمی دونم این و اتفاق خوبی بدونم یا بد…اما….میعاد توی یک خواب عمیق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 24
ابرویی بالا انداخت و بی تفاوت گفت : _ نه اصلا …. فقط برای سرعت گرفتن بهتر کارها یکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 29
ابرویی بالا انداخت، از نظرش…منطق من، چیزی بود که از خاندان مادرم به ارث برده بودم. هیچ وقت نفهمیده…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 28
با پشت دست، محکم اشک هایم را پاک کردم. قوهای زیبایم را زیر لباسم انداختم و بلند شدم. نگاهش…پریشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 54
تمام هفته رو سرکار می رفتم. اونقدر غرق کار شدم تا فراموش کنم اما ته تمام خستگی هام شب ها…
بیشتر بخوانید »