رمان
-
رمان طلا پارت 16
طلا +اون لباسه چطوره؟ -شبیه گونیه +عزیزم من گونیم بپوشم بهم میاد -آره…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۳
خودمو منقبض کردم و قبل از اینکه دیر بشه نالیدم: _ تورخدا استاد، تورخدا! _ ببر صداتو منفرد، تنهای صدایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 39
حُکم میکند و شیرین به یک باره پلک هایش را باز میکند… چشم در چشم که میشوند ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 15
راوی هاتف نگران به آقایش چشم دوخته بود که بطریِ شراب را داشت سر میکشید.از دیروز…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۲
دستشو توی جیب شلوارش فرو کرده بود و با چشم هایی که از خشم قرمز شده بود؛ نگاهم میکرد. _…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱
خلاصه بهار دانشجوی رشته حقوق که برای خلاصی از نامزدش از استاد بهراد کمک میخاد ولی استادش به ازای کمک…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 38
جواد سینه سپر میکند و نمیترسد داریوش همینجا زیر دو متر خاک دفنش کند…؟ _دَخلِش به من…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 14
شام را خوردیم. من و ساحل بی صبرانه منتظرِ شنیدنِ دلیل بودیم. آوا هم این را…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 123
میدونستم داره درباره چی حرف میزنه و نمیتونستم بیش از این همه چی رو ازش پنهون…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 37
_اذیتت میکنه…؟ با بغض فوران کرده میپرسد و من چانه بالا می اندازم: _نمیکنه…شماها تا کی میخواین جوادو…
بیشتر بخوانید »