رمان
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۴
چون حال و هوای این روزهایم مخلوطی از عشق دیوانهوار و تنفر بدتر از آن بود و من خودم در…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 141
بهیکباره جلوی چشمم سیاهی رفت و با یک آه بلند که با لبان او خفه شد ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۳
از آن حال و هواها که میتواند تنم را چند روزی مهمان تخت کند و کابوسهایی که هر شب مهمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۲
خیالم که راحت شد پوفی کردم و نیم نگاهی به اطراف انداختم. دکتر هوشمندی ایستاده بود و من به دلیل…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۰
دلم میخواست از شدت حرص دستانم را مشت کنم و به صورتش بکوبم. در آن وانفسا نگاهی به آنا انداختم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 141
خم شد بوسهای کوتاه روی لبهایم نشاند. خواست از روی تنم کنار برود ،دست روی پهلویش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۹
قیافه درهم کشید. – من اگه اونی رو پیدا کنم که به تو گفته زیادی خوشمزهای خیلی خوب میشه! دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۷
– اینکه تموم تلاشتو میکنی خودتو قویتر از هر روز نشون بدی خوبه اما بدیش اینه که تو، توی هر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۶
– اما دکتر باستانی… – دکتر طلوعی حداقل از شما بعید بود! صدای محکم و پر از غضب دکتر بستانی…
بیشتر بخوانید »