رمان
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۵
آتنا پیش کشی کرد و قبل از رفتن فراز دست دور بازویش انداخت که آنا ترسیده دستم را محکم در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۹۴
– بهشون بها نده…تا وقتی که این همه آدم قسم خوردن تا آخرش پشتتن! دستی به صورتم کشیدم و به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط۹۳
نفسی گرفتم و مقنعهی خیس شده را از سر بیرون کشیدم. – بعدها…زمانی که فرار کردم…حالم از خودم بهم میخورد…حالم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 139
جوری که انگار نمی داند از چه میپرسم رفتار میکرد. + چی خب؟ کلافه دستش…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 132
کلام آخر را که میگوید ، با فشار مضاعف انگشتش روی سینه ی کامران ، او را سکندری به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 133
مردمک هایم روی تک تک مویرگ چشمانش تکان میخورند. یعنی چه…؟ مگر خودش نمیدانست که… چشم میبندد و از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت آخر
_بیا بریم عقد کنیم با این حرف یهوییم چند ثانیه بی حرکت موند _چی !!؟ …
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 169
لبخندی که میخواست روی لبهام شکل بگیره رو خواستم به سختی کنترل کنم ولی نشد و با شکل…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 168
_باورم نمیشه تو داری این حرفا رو به من میزنی لبخند مردونه ای زد و دستمو گرفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 131
سرم را با همان لرزش بی مهار بالا میگیرم و بغضم ، همراه با صدایم بالا…
بیشتر بخوانید »