رمان
-
رمان استاد خاص من پارت 30
امروز به سرعت برق و باد گذشت و فردا از راه رسید. نرسیده به حراست یه کمی مقنعم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 10
” امیرعلــــــــــے “ با صدای هشدار مکرر گوشی چشمامو باز کردم و کلافه دستمو کشیدم و گوشی رو از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 55
-خوبه، لزومی نداره کسی بدونه. -بی سروصدا همه ی کارهارو می کنم. -شادان می گفت حمیرا رو دیده. شاهرخ اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 9
خودمم درک نمیکردم چمه و این حس سردرگمم آزارم میداد . اینقدر توی حمام موندم تا کمی حالم بهتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 54
-من سراپاگوشم. -قصه اش طولانیه. خانم جان به احترامشان از جایش بلند شد. -تنهاتون می ذارم. هیچ کدام حرفی نزد…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 53
-وای وای خدا دستاشو… به آرامی دست آیدین را بالا آورد و پشت دستش را بوسید. -خیلی نازه لادن.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 8
با صدای دادش خشکم زد و با تعجب خیره دهنش شدم ! این چشه بیمار روانی ، تا چند دقیقه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 52
امروز حسابی پیاده روی کرده بودند. فورا روی تشک نرمش دراز کشید. -خیلی خسته ام، شونه هام انگار داره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 7
با این حرفش ترس بدی توی دلم نشست و اشک توی چشمام نشست . خدای من گیر چه آدمایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 51
دستانش را دورش حلقه کرد. -ببخشید. -چیزی نگفتی که! -ولی دلخوری. -نیستم، بیشتر شرمنده ام ازت. فردین برش گرداند. هنوز…
بیشتر بخوانید »