رمان
-
رمان شوگار پارت 107
داریوش از آخرین حربه اش برای کشاندن دلربای لجباز استفاده میکند و میداند اینگونه قلب دخترک را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 128
روی سینههایم را بوسید .صدای ناله ام بلند شد. +جان دلم زندگی نفس های داغ و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۲۱
ناچار با اخم نگاهی به پتو و تشک کردم. اگر پتو را هم کنار میگذاشتم باز این تشک سنگین بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۲۰
نچی گفت و ابرویی بالا فرستاد. فریبا حرصی پلکی بست. این وسط چه گیری افتاده بودم! لبی گزیدم و قصد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 106
داریوش: از پله های عمارت بالا میرود و جواب سلام خدمتکار ها را با تکان سر میدهد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 127
-میدونم عزیزم… میدونم، تو هیچوقت کاری نمیکنی که به من آسیب برسونه دورت بگردم چرا اینقد خودتو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۹
از حرص پلک محکمی بهم زد و من اصلا متوجهی حرفهایش نمیشدم. از من چه میخواست؟! که به شوهر زوریام…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۸
مادرش نگاه مشکوکی به ما دو تا انداخت. – مطمئنید دیگه؟! و من طی یک حرکت غیر ارادی تند تند…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 105
پلک میزنم و به معنای جمله اش فکر میکنم. داریوش و بی رحمی…؟ او مهربان است… دل…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۷
چند ماهی از آن شب میگذشت. چند ماهی که همه چیز عادت شده بود. هم برای او، هم برای من.…
بیشتر بخوانید »