رمان من یک بازنده نیستم
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 25
نگاه مازیار بالا آمد. لبخند زد و گفت:ممنونم. نمی دانست چرا ته دلش حس می کرد دارد کار…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 24
شادان بی حوصله به سمت در اتاق رفت و گفت:ولم کن! یعنی فکر کرده بود فردینی که این…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 23
نعیم پوفی کشید… چرا از هر راهی می رفت تا بتواند کمی با دل این دختر بازی کند…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 22
مازیار با حرص به اشکان چشم غره رفت. ناهید با اکراه گفت: زیاد تو سلیقه ی ما نیست. ابروهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 21
هیچ وقت نباید او را دست کم می گرفت. لباسش را تعویض کرد و از اتاق پرو بیرون آمد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 20
-لازم نکرده. با من بیا. شادان پرخاشگر گفت:نمی خوام جایی باهات بیام، دست از سرم بردار. ناموس…ههه….ناموسش بود……
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 19
نمی خواست رابطه شان فقط به تخت خواب ختم شود. نمی خواست بگوید سارا قدیسه است. یا عین…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 18
به سمت شادان برگشت و با جدیت گفت:تو پیاده نشو. شادان سر تکان داد و فردین از ماشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 17
خجالت روی چهره ی هردویشان نشست. و سنگین تر برای شاهرخ که داشت از یک پسر جوان نصیحت…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 16
-دارم…. میام سر آم…ادگاه. نفس نفس می زد. انگار جانش تا چشم هایش بالا آمده باشد. -من همون…
بیشتر بخوانید »