ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 39 رمان معشوقه اجباری ارباب
– بخاطر کتکای بابات فرار کردی؟! با تعجب گفتم: چی؟! یعنی فکر می کنی من دختر فراریم؟ – آره دیگه؟……
بیشتر بخوانید » -
پارت 38 رمان معشوقه اجباری ارباب
انگار عصبانی بود ولی با آرامش گفت: آراد چرا دیشب مشروب خورد؟ – چرا از من سوال می کنی؟! برو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 37 رمان معشوقه اجباری ارباب
دستشو برداشت و گفت: بابا دیگه نگو آقا… با این توصیفاتی که تو کردی، من اگه جات بودم شبا تو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 36 رمان معشوقه اجباری ارباب
– نه… تازه می خوام این عروسکو ببینم! فکر کنم دیگه زیادی ازم تعریف می کرد. چند دقیقه با هم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 35 رمان معشوقه اجباری ارباب
– قرمز. اگه اون مدل و رنگی که می خوام گیرم نیومد، دیگه مجبورم یه چیز دیگه بگیرم. امیرجلوی یه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 34 رمان معشوقه اجباری ارباب
گفتم: جون فرحنازت بذار بمونم! بازومو ول کرد و گفت: چرا فکر می کنی فرحنازو دوست دارم؟ – چون چه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 33 رمان معشوقه اجباری ارباب
– شرمنده! تخت اضافه ندارم! – خودتو به خنگی زدی یا واقعا نمی فهمی چی می گم؟! – نمی خوام…
بیشتر بخوانید » -
پارت 32 رمان معشوقه اجباری ارباب
با اعتراض گفتم: امیر…خاتون گناه داره! – نترس آراد نمی ذاره دست تنها بمونه. چند نفرو میاره کمکش کنن. اما…
بیشتر بخوانید » -
پارت 31 رمان معشوقه اجباری ارباب
– یعنی تو این سرما اینجا نشستی که از تنهایی در بیای؟! – نه از سر ناچاریه… شما که بهم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 30 رمان معشوقه اجباری ارباب
بدون هیچ حرفی رفتم جلو، بشقاب دل آرامو برداشتم و براش کشیدم. برای آراد هم کشیدم و جای همیشگیم وایسادم.…
بیشتر بخوانید »