رمان
-
رمان طلا پارت 85
داریوش گونه طلا را به دندان کشید . -بستگی داره شما چقد حرف گوش کن باشی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۶۹
زخم زبون های تو و سرسنگینی بابا هم بدتر داره نابودم می کنه! بابا من دخترتونم، پاره تنتون هستم؛ خوبه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 133
پس بایدم با همین چیزای کوچیک تا این حد خوشحال بشم و لذت ببرم با رسیدن گارسون…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 83
داریوش که پشت کرده تا زودتر از خانه ی صید ممد خارج شود ، با شنیدن صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 84
نفس بریده و ارام ازهم جدا شدیم و چشمهایمان را باز کردیم. هردو نفس نفس میزدیم. …
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۶۸
از سه شنبه ها متنفر شده بودم و دوست داشتم توی تقویم زندگیم دیگه هیچ وقت هیچ سه شنبه ای…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 83
-میگم منو ببین خودم برات میگم صورتم را نگاه کرد. -همه تا خرتناق به خودشون رسیدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۶۷
تو کی من هستی؟ چرا دست از سرم بر نمیداری؟؟؟؟ خارج از حدش حرف زدم. این قدر زیاد عصبی شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 82
شیرین لب برمیچیند و چرا دیگر اثری از آن گرما در نگاه داریوش نیست…؟ _سَر…سَردمه خُب… …
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 82
به هاتف نشانش داد و خودش رفت داخل مغازه تا که به فروشنده بگوید کدام است .…
بیشتر بخوانید »