رمان
-
رمان طلا پارت 126
+ نه نباید این کارو میکردی لاله گوشم را به دندان گرفت و با تمام قدرت…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱۱۱
چند ثانیه سکوت کرد و بعد از مکث گفت: _ این ترس، فقط ترس تو نیست بهار… ترس خود منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۶
– زنیکه، سرت رو ببر اون ور ملعون! خندهام را قورت دادم و نگاهی به محدثهی اخمو که کنار صدرا…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 104
_مگه دروغ میگم…؟همه ی عروسا بعد از پاتختی یه شب خونه ی باباشون میخوابن…بعدش داماد با دسته…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 139
یکدفعه انگار تموم اون خشم و کینه از وجودش پر کشیده باشه برعکس انتظارم که فکر میکردم الان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۵
صدرا برای خریدن روزنامه پیاده شد و من با استرس رفتن را تماشا میکردم. – دوباره چته؟! تو که خرت…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱۱۰
_ باهاش صحبت کن… هیچ فکر دیگه ای نمی شه کرد جز اینکه باهاش وقت بگذرونی، صحبت کنی و اینطوری…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 125
– عزیزم چرا داری این کارو با خودت میکنی ؟بذار توضیح بدم همه چیو پک محکمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت۱۴
– منصرف شدم! قدمی به جلو برداشتم که باز هم این صدایش بود که اجازهی برداشتن قدم دیگر را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱۰۹
_ چی بگم والا! می گه من یاد ندارم این چیزارو … بابا بود دیگه؛ بابای اسطوره لج بازی و…
بیشتر بخوانید »