رمان
-
رمان دیازپام پارت 11
-اسپاکو، منم با عمه و بابا موافقم. روستا دیگه برای شما امن نیست. پسر خان فهمیده تو دختری ……
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 13
-من تورو یادم نمیاد اصلا. شادان متعجب نگاهش کرد. اصلا متوجه جمله اش نشد. فربد به قیافه ی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 10
گوشه ی لبش کمی بالا رفت. لبه ی تخت نشوندم. صندلی پایه بلند استیل رو کشید و رو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 12
دختر خجالتی… این صورت سیب شده را پای چه بگذارد؟ تن عقب داد و دست رها…دختر بدبخت! شادان دستپاچه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 11
فصل دوازدهم پتو را تا روی سینه اش بالا کشید. شاهرخ دست زیر چانه اش زده نگاهش می…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 9
شیخ: بریم. همه سمت سالن اصلی راه افتادیم. ویهان اومد سمتم. -به هیچ عنوان سمت ما نمیای؛ اگر اون شیخ…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 10
دیروز باران آمده بود و زمین هنوز نم کوچکی داشت. سردی هوا تنش را مور مور می کرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 8
ماشین و کنار خونه ای نگهداشت. بعد از دو بوق در باز شد. با ماشین وارد حیاط شدیم. -پیاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 28
کسی مانع نمیشه و همه انگاری بدشون نمیاد که یکی این وسط گوشی رو جواب بده و منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 9
-زنش بودی. -زنی بدون رابطه. داستان شاهرخ ناباور دور تن فروزان پیچیده شد. فروزان لبخند زد و گفت:…
بیشتر بخوانید »