رمان
-
رمان دیازپام پارت 16
داشت علنی جلوی بقیه بی محلی می کرد. -منم که حتماً میشناسه … امکان نداره دختری منو نشناسه! پوزخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 15
قاب عکسش بود افتاد. “حتی نتونستم برای چهلمت بیام سر خاکت!” -اینم دختر ماه بانو! زنی میانسال از بالای…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 14
چیزی خواستم به فرانک بگم که پیرمرد گفت: -تا تموم شدن شام کسی سر میز صحبت نمی کنه! آراد،…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 9
که هول شدم و برگشتم تا شیر آب رو ببندم که پام لیز خورد و محکم روی سینه ی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 27
یکی از خوشه های قرمز رنگ انگور را چید. همان جا کنار شیرابی که برای آبیاری باغچه بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 26
از پنجره به بیرون نگاه کرد. هر نیم ساعت می آمد و خبری از فردین نمی شد. کارش…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 8
وارد کوچه های نزدیک خونه ی آوا شدیم و عماد داشت آروم آروم رانندگی میکرد که چشمم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 25
نگاه مازیار بالا آمد. لبخند زد و گفت:ممنونم. نمی دانست چرا ته دلش حس می کرد دارد کار…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 7
با رسیدن به خونه،از عماد خداحافظی کردم و وارد خونه شدم… خدا میدونست چقدر بخاطر دیشب و امروز باید…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 24
شادان بی حوصله به سمت در اتاق رفت و گفت:ولم کن! یعنی فکر کرده بود فردینی که این…
بیشتر بخوانید »