رمان
-
رمان طلا پارت 72
بسته قرص را برداشت و یکی را دراورد و به سمتم گرفت. -این چیه؟ -مسکن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۵۸
چشم های سیاهش برقی زدند و ادامه داد: _ ببین بهار! شاید برای تو الان این راهی که داری میری،…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 71
با تعجب نگاهم کرد. -چرا نمی شینی عزیزم چه میگفتم؟در چشم هایش نگاه کردم و بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۵۷
خدایا….! این مرد کمر همت بسته بود و من رو مثل خودش روانی کنه. _درس فقه! _ لازم نکرده بیا…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 76
در با صدای سایش آهن باز میشود و قبل از اینکه به جاهد فرصتی برای تعجب بدهم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 70
روبرویم نشست و دست زیر چانه ام گذاشت ،دندان هایم بهم میخورد و سکسه ام بند نمی آمد. …
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 131
_کجاخانمومم ؟؟ دندوناش روی هم سابید و خشن گفت : _برو کنار تا جیغ نزدم …
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 69
بودم داریوش هم حرف های او را می شنود و می توانستم درجه عصبانیتش را حدس بزنم. صدایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۵۶
حداقل عکس هایی که بر علیه خودش بود رو نباید میآورد دادگاه… پوزخندی زدم و رو ازش گرفتم وقتی حرکت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 75
رنگ صورتش حالا از رنگ گچ هم سفید تر شده است… حتی به خیالش هم نمیرسد من در…
بیشتر بخوانید »