رمان
-
رمان بهار پارت ۱۰۹
_ چی بگم والا! می گه من یاد ندارم این چیزارو … بابا بود دیگه؛ بابای اسطوره لج بازی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 103
نگاهی به هردویمان می اندازد و تقریبا نزدیک میرسد. دلم میخواهد آن کلاهش را داخل دهانش فرو…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 124
+ توی بچه کونی خودتو مرده بدون، از این لحظه به بعد منتظرم باش امروز نکشمت فردا،…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱۰۸
_ گناه من فقط اینه که دیگه نمی خوام پدر باشم، دیگه نمی خوام توی این جسم لعنتی باشم خانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 123
+ آیییی سریع زخمش را تمیز کردم . نیازی به بخیه زدن نبود.باند روی زخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۳
– واقعا؟! لبخندی زد و شروع به خورد کردن پیازها کرد. – آره مادر…چهارده سالم تازه شده بود که منو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱۰۷
_ فکر خودت در مورد پرونده این ترنس چیه؟ نگاهش به جاده بود ولی مخاطب سوالش من بودم… _ خب…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 102
-منم سَوال بشم …منم سَوال بشم…! رعد بازی اش میگیرد و روی دوپا میرقصد…افسارش را آهسته…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 122
+ میرم خانوم دکتر میرم فعلا چیزی باشه دردشو موقت بندازه خیلی ممنونت میشم با تردید نگاهش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۲
اینبار دیگر نتوانستم خوددار بمانم و پقی زیر خنده زدم. اهالی آشپزخانه غرق در کار بودند و اصلا حواسشان اینجا…
بیشتر بخوانید »