رمان
-
رمان شوگار پارت 111
*** _گفتی بفرستنش چم سی؟داداش اون عمارت الان خالی خالیه! نگاه تیز داریوش روی صورت کاوه…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 132
لیوان آبقند اولین چیزی بود که از صبح تا حالا خوردم. + تهدیدت میکنه؟ بیحواس…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 141
لبخند دلنشینی زد : _پس بدون خانومت اشتهات کور شده اوکی یه کم صبر کن میگم بچه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۳۲
– اِ دادا… – زهرمارو داداش! اینجا چه غلطی میکنی؟ با بهت زدگیِ تمام به عقب برگشتم و صورت خواب…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۳۱
– سلام، کجایی داشتم صدات میکردم؟! تکیه از در برداشتم و به سمتش حرکت کردم. کیف و کتش را از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۳۰
این نگاه خیلی حرف داشت. لرزان لب زدم: – نه. و بعد رو گرفتم تا به سمت اتاق بروم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 110
_هیـــس ، نشنوم…! از پشت سر دست دور شکمش حلقه میکنم و شانه اش را میبوسم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 131
همین که او صحیحوسالم باشد کافیست. بهسختی بلند شدم و خودم را به جعبه قرصها رساندم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۲۹
– محدثه! با بیخیالی لبانش را غنچه کرد. – مرگُ محدثه. پوفی کشیدم که خندان از کنارم گذشت. لب گزیده…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۲۸
– هوم؟ – کدوم لباست رو قراره بپوشی؟! کتابها را روی میز گذاشتم و کمر راست کردم. فکری لب به…
بیشتر بخوانید »