رمان طلا
-
رمان طلا پارت 76
داصغر را به زور فرستادم کمی خرید خانه انجام دهد و در ماشین بگذارد. شب به خانه رفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 75
در پیام های اول با عصبانیت تمام فحش کشم کرده بودند و در اواسط پیام ها فکر میکردند…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 74
جوری بلند شد که صندلی روی زمین افتاد و بدو بدو بیرون رفت تا هرچه زودتر به…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 73
+باچی میکشیم؟ ازاین پرروایم خنده اش گرفت ، قیافه اش را ترسناک کرد. -اول چشاتو…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 72
بسته قرص را برداشت و یکی را دراورد و به سمتم گرفت. -این چیه؟ -مسکن…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 71
با تعجب نگاهم کرد. -چرا نمی شینی عزیزم چه میگفتم؟در چشم هایش نگاه کردم و بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 70
روبرویم نشست و دست زیر چانه ام گذاشت ،دندان هایم بهم میخورد و سکسه ام بند نمی آمد. …
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 69
بودم داریوش هم حرف های او را می شنود و می توانستم درجه عصبانیتش را حدس بزنم. صدایش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 68
-حالا که خوب استراحت کردی بیابریم یه حالی هم به ما بده -اصلا نگران مکانم نباش …
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 67
دستمال را در دستم فشردم. جرئت برگشتن و نگاه کردنش را نداشتم.خداد خدا میکردم فقط فکر و…
بیشتر بخوانید »