رمان دانشجوی شیطون بلا
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 10
” امیرعلــــــــــے “ با صدای هشدار مکرر گوشی چشمامو باز کردم و کلافه دستمو کشیدم و گوشی رو از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 9
خودمم درک نمیکردم چمه و این حس سردرگمم آزارم میداد . اینقدر توی حمام موندم تا کمی حالم بهتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 8
با صدای دادش خشکم زد و با تعجب خیره دهنش شدم ! این چشه بیمار روانی ، تا چند دقیقه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 7
با این حرفش ترس بدی توی دلم نشست و اشک توی چشمام نشست . خدای من گیر چه آدمایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 6
عصبی دستش رو تکون داد تا ولش کنم ، درحالی که بغض کرده بود با صدایی گرفته لب زد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 5
_امیرعلی پسرم از من ناراحت نباش میدونی که من خیر و صلاح تو رو میخوام دوست نداشتم ناراحت ببینمش…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 4
میدونستم اخراجم ، چون هیچ روزی رو درست سر کارم نرفتم و دیروزم که اون مشکل برام پیش اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 3
به طرفم حمله کرد و با حرص نیشگونی از پهلوم گرفت که جیغم به هوا رفت _ الان تصادف…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 2
جولیا نزدیکم شد و از پشت بغلم کرد و درحالی که دستاش رو دور شکمم سفت میپیچید کنار گوشم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن نداشتم…
بیشتر بخوانید »