رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۸۰
خندهی تمسخر آمیزی به رویش پاشیدم و دست به سینه شدم. – نه بابا انگار یه چیزیم طلبکار شدیم. انگشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۹
طبق معمول…بهانههای همیشگی وروجک فوضولم! سری تکان میدهم و حوله تنیاش را گرد تنش میچرخانم. از حمام بیرون میزند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۸
آهانی گفت و برای تأئید سری تکان داد. – بله درسته…کاملاً هم حق دارید…انشاالله که نتیجهی زحماتتون رو ببینید! لبخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۷
– چیو بس کنم؟ اشک در چشمانم حلقه زد و ضعف در بدنم ایحاد شد. – آمین؟ بغضم را قورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۶
سری تکان داد و پروندهی در دستش را ورق زد. – آیا مشکلی برای ازدواجتون وجود داره؟ شوکه شده از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۵
کم کم جان به همهی رگ و پِی بدنم تزریق شد و میتوانستم فروکش شدن آن بیرمقی چند دقیقه پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۴
اسمش را فشردم و گوشی را کنار گوشم قرار دادم. آرام آرام قدم برمیداشتم تا قبل از رسیدن به اتاق…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۳
– خب یادت نمیآد فامیلیش چی بود؟ یا چی میخوند؟ بلند شد و متفکر به سمت سینک ظرفشویی رفت. –…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت۷۲
پشت خط سکوت مطلقی برقرار شد و این بار یقین پیدا کردم که چیزی وجود دارد. چیزی که صدرا از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۷۱
– کجایی تو؟ دیگر توان آرام نگه داشتن هق هقم را نداشتم و حال او پشت گوشی بدتر از من…
بیشتر بخوانید »