رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 46
فروزان برگشت و نگاهشکرد. با محبت لبخندی روی صورتش پاشاند. -خوبی؟ به زور لبخند زد و گفت: بهتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 2
جولیا نزدیکم شد و از پشت بغلم کرد و درحالی که دستاش رو دور شکمم سفت میپیچید کنار گوشم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن نداشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 28
بعد از خوردن شام و تموم شدن مراسم یک ساعتی طول کشید تا خل و چل بازی های…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 45
ولی حالا چه؟ چند تا جوجه دست دوست دخترهایشان را گرفته و آمده بودند. مسخره بود. سوار ماشینش…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 27
از شدت خنده عقب عقب رفت و نشست رو تخت: _خب چی باید میگفتم؟ بدون اینکه بخندم چپ…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 44
_بر نمی گرده داداش، بکش بیرون از دلتنگی. راست می گفت. عمر رفته که برنمی گشت. _انتقالی بگیر باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت آخر جلد یک
اما نمیتونم و فقط دست هامو به حالت یک پر سبک توی هوا میرقصونم… نواختنش که تموم شد خم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 26
سر کوچه دایی اینا نگهداشته بود و خیره تو چشمام داشت حرف میزد: _این آخرین باری بود که…
بیشتر بخوانید »