رمان
-
رمان استاد خاص من پارت 18
نگاهی به نقاشی تکمیل شده ی روی پام انداختم که عماد با خستگی خمیازه ای کشید: _خوابم میاد!…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 17
با حرص نفسم رو بیرون فرستادم: _آره،تو خوبی که صدای آروم و پر حرصش و تو چند قدمیم شنیدم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 35
شادان با لکنت گفت: چی می خوای؟ -معجزه ی زندگیم باش! شادان مستاصل گفت: نمیتونم. -نشد هم مگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 5
سایه اى بر سر زندگى ام کم شده است… سه شب است… و طلسم ها اکثرا شب سوم میشکنند……
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 4
چشم بند زده ام… درست مثل کودکی ام… درست مثل همان بازى… سروین چشم هایم را میبست و دستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 16
هنوز به قدم دوم نرسیده بودیم که قامت نحس فرزین و نحس ترِ امیرعلی از اون طرف پیاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 34
تماس که برقرار شد سلامی داد و گفت: کجایی؟ -رفتم دنبال الهه، چطور؟ -خونه تو برای امشب می…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 33
ماتیار دورهایش را زد و روی مبل سبز رنگ خانه ی خانم جان نشست. ظاهرش مهربان بود. از…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 15
رامین که از شدت خنده دیگه حتی صداش درنمیومد و فقط یه بدن لرزون جلوی چشمم خودنمایی میکرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 3
در مارپیچ جاده احساس میکنم تمام اندام داخلى ام در هم پیچیده و حالا شاید اصلا جاى قلب و…
بیشتر بخوانید »