ماه: مهر ۱۳۹۷
-
رمان راز یک سناریو پارت 14
دو زن روبروی هم. دو زن با یک نقطه ی اتصال… مردی مشترک… یکی صیغه ای دیگری دائم. گلی رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 13
ناهید گردن کشید و در صورت بزرگمهر فریاد زد: زن گرفتنِ تو چه ربطی به بابای من داره؟! بزرگمهر صاف…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 11
وحید چشم بست و سرش را پایین انداخت. نفسش را با کلافگی بیرون فرستاد. پیامدهای انتخابش همچون دو دست قوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 10
تکرار مکررات… تکرار مکررات… ده سالی می شد که می شنید و دم نمی زد… ده سال بود که این…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 9
ایستاد: چرا این کارا رو می کنی چرا؟ بزرگ شو گلی بزرگ شو… دیگه اون دختری که فقط باید کار…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 8
تمام بخش را یک دور چک کرد و کنار استیشن ایستاد. ایوب و میلاد علایم حیاتی ها را چک می…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 7
*** هوا رو به تاریکی بود. یکی دو ساعتی می شد که مغازه به مغازه می گشتند و بلاخره چیزی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 6
با تنی خسته وارد استیشن شد. منیژه با قیافه ای گیج با تلفن بخش صحبت می کرد: خانم من نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 5
راحله دستانش را خشک کرد: چرا می خندی؟ گلی با دستان خیس کنار سرش را خاراند: باید اینجوری می گفتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان راز یک سناریو پارت 4
و مادر نفسی کشید. همین که وارد سالن شدند، چشم بزرگمهر به باربدی افتاد که کنار گلی معذب نشسته بود.…
بیشتر بخوانید »