رمانرمان دیازپامرمان های آنلاین

رمان دیازپام

5
(1)

 

رمان دیازپام

 

رمان دیازپام 

نویسنده : فریده بانو 

ژانر : عاشقانه 

روبروی آینه ی کوچک توی تنها اتاق خونه ایستادم. موهای مشکی و نرمم رو کامل بافتم و لچکو روی پیشونیم بستم.

مادر وارد اتاق شد. نگاهی به قد بلند و هیکل تقریباً درشتش انداختم.

لباسهای بلند و پرچین بختیاریش تنومندتر نشونش می داد.

-این کار و نکن دختر … برای چی میخوای بری اون عمارت؟

چرخیدم و رو به روش قرار گرفتم.

-تو نگران چی هستی؟ چرا من و از اون عمارت دور می کنی؟ بعدشم، توی این ۲۳ سال سن همه من و به چشم یه پسر دیدن، دیگه ترس نداره!

-تو نمی فهمی … مگه یک روز دو روزه؟ باید بادیگارد پسر فرنگ رفته ی خان بشی، اگه بفهمن چی؟ من جز تو کسی رو ندارم.

-نمی فهمن مادر من، خیالت راحت … بعدش شاید اصلاً توی مسابقه برنده نشدم!

مادر با نگرانی دست روی دستش زد.

-مثل پدر خدابیامرزت لجبازی!

-خودت گفتی معلوم نیست پدر مرده باشه، پس حتماً زنده است. من انتقام تمام قبیله ام رو از این خان و خان زاده هاش می گیرم … هرچند الان دیگه دوره ی خان و خان بازی تموم شده اما شماها هنوز پایبند عقاید پوسیده ی قدیم هستین.

مادر سریع دستش و روی دهنم گذاشت.

-آروم دختر، آروم … قرار نیست کسی بفهمه تو کی هستی و ما چرا تو این روستای لعنتی هستیم.

سری تکون دادم. مادر دستش رو از روی دهنم برداشت.

پدرم رو ندیده بودم اما مادر می گفت مرد قدبلند و تنومندی بوده، مثل دخترعموش، مادرم!

 

مادر صورتم رو توی دستهاش گرفت.

-اسپاکو، از کل خانواده ام فقط تو برام موندی … نمیخوام تو رو هم از دست بدم.

-نگران نباش مادر.

-آخه مادر نیستی تا دلنگرونی من و بفهمی.

گونه های سفیدش رو بوسیدم. نگاه آخر و تو آینه به خودم انداختم.

۲۳ سال بود که به عنوان یه پسر ( لال) که با لکنت حرف میزنم تو کل منطقه می شناختنم.

هیچ کس نمی دونست دخترم بخصوص بخاطر قد بلندم و چهره ی گندم گونم.

خان قرار بود برای پسر دومش که قراره از اروپا برگرده بادیگاردی بگیره و تقریباً نصف جوونهای روستا ثبت نام کرده بودن.

بهترین موقعیت برای نزدیک شدن به خانواده ی خان بود. هرچند مادر راضی نبود اما تمام این سالها فقط بخاطر انتقام از خان زنده بودم و نفس می کشیدم.

 

پارت های رمان    https://goo.gl/GVFe3s

 

لینک و کپی کنید و در تلگرام پیست کنید

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

‫13 دیدگاه ها

  1. ما منتظر هشتمی هستیم هیچ جا نمیریم همینجا هستیم (گناه دارم امتحان دارم هی باید بیام چک کنم حرص بخوم ک نذاشتین نویسنده جان بزار گناه دارم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا