رمانرمان حرارت تنترمان های آنلاین

رمان حرارت تنت

4.3
(6)

نتیجه تصویری برای رمان حرارت تنت

رمان حرارت تنت

نفس نفس می زنم. توجهش سمت دیوار جلب میشه و یه قدم جلو میاد … ترسیده تر، هر دو دستم رو جلوی دهنم میذارم
و تکیه م رو به دیوار میزنم .. چسبیدن رژ لبم به کف دستم رو حس میکنم … کمر لختم سردی دیوار سنگی سفید رنگ
رو لمس میکنه و بدتر لرز میکنم … من این لباس عروس رو حتی ندیده بودم و آسو انتخابش کرده بود … آسو ؟ نگرانشم
و اشک از گوشه ی چشمم سُر میخوره …
دلنگرون باز از گوشه ی دیوار نگاه میکنم و میبینمشون … یکی از نوچه ها به سمت اون یکی برمیگرده و داد میزنه :
کاظم برو اونور ، توله سگ در بره شبمون صبح نرسیده ریقه رحمت باس سر بکشیم !
دلم براشون میسوزه… اونام مامور شدن و معذور اما من نمی تونم … نمیشه … نمیشه که برگردم و عروس این مجلس
باشم … صدای جیغ و سوت میاد … برمیگردم!
یه ماشین عروس شاسی بلند سفید رنگ که پشت سرش یه ماشین کوپه ی قرمز رنگ و چند تا پسرن … این ساختمون
به جز ما چند تا مراسم دیگه هم داره … گریه م گرفته … مامان گفته بود باید جای آبرومندانه باشه و مردکه بی شرف
هم بی چون و چرا قبول کرده بود … بینیم رو بالا میکشم و وقت نیست برای آبغوره گرفتن …. آسو گفته بود تورج پشت
ساختمون منتظر منه ، گفته بود شناسنامه رو توی باغچه ی شمالی ساختمون پشت شمشادا قایم کرده و با تورج برم
بردارم …… تورج ؟ خدایا من نگرانه تورجم هستم !
باز لبه های دامن پفی و توریم رو که روش با دانتل های شیکی درست شده رو میگیرم و باز راه میرم … پاهام توی این
کفشای پاشنه بلندم اذیتم میکنه … نمیشه راحت راه برم … اما میدوم … آروم تر …
می دوم و کمی کلاه شنلم رو پایین تر میگیرم … تور بلندم بین زمین و آسمون معلق میشه و من فقط می خوام برم …
می خوام از این مراسم لعنتی شونه خالی کنم ….
به کسی می خورم ، کلاه شنلم سُر می خوره و می افته … ته دلم خالی میشه … قبلا بهم تذکر داده بود که اگه باز بخوام
فرار کنم چه بلایی سرم میاره … دو دستم روی سینه ی کسیه که بهش خوردم و اونم برای نیفتادنم با دو دستش آرنج
هر دو دستم رو میگیره و من می ترسم … عرق از تیره ی کمرم راه میگیره و سر بلند میکنم …
این آدم با موهای مرتب شده و کت و شلوار آبی کاربنی و پیراهن سفید و کراوات سرخ رنگ نمی خوره که یکی از نوچه
های اون مردک باشه … نمی خوره و من ابروهای بالا رفته پسر جوون رو می بینم و به خودم میام … صاف می ایستم و
می خوام از کنارش بگذرم که محکم آرنجم رو نگه می داره … می ترسم و با خودم میگم نکنه از هموناس و من بیخود
دلم رو خوش کردم که با اونا سَنَمی نداره… رنگم پریده تر میشه و با ترس نگاش میکنم که زل میزنه به چشمایی که
آرایشگر لعنتی تا تونسته روش هنر نمایی کرده و میگه : گوشواره ت افت

 

پارت های رمان   https://goo.gl/yHbAL9

 

لینک و کپی کنید و در تلگرام پیست کنید

 کانال تلگرامی رمان من

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

‫174 دیدگاه ها

  1. سلام ادمین جونی مرسی رمانش خیلی قشنگه ولی به این نویسنده بگید از خواب زمستونی بیدارشه زیاد وزودبهزود پارت بده لطفا

  2. سلام و خسته نباشید عرض می‌کنم.
    رمان خوبی هست اما با یک عالمه مشکل.
    شمایی که میخوای با رمان ما رو سر گرم کنی لطفا درست رسیدگی کنید. ما از رمان شما حمایت کردیم ولی شما اصلا به ما توجه نمیکنید. پارت ها رو دیر به دیر میذارین. مقدارش از یک بند هم کمتره. اینطور اگه بخوایین پیش برین دیگه کسی به رمان شما توجه نمیکنه.
    با این رمان قشنگتون لطفا منظم باشید.
    با تشکر

  3. واقعاک.اولابرانویسنده این رمان ک اگه راست گفته باه ورمانوب ادمین داده باشه واونه ک این بازیارادرمیاره متاسفم چون رمانشوبه یه ادم بیشعورداده واگه دروغم گفته باشه ک دیگه اصلاهیچیییییییییی ومتاسفم برااون ادمینی ک بااین رمان همه روداره بازی میده وکانال گردونی میکنه.واقعابراش متاسفم ومیخوام بدونم واقعاهدفش چیه ک وقتی رمان دستشه اینکارارومیکنه؟حداقل یکاری میکنین درست بکنین ک پشتتون حرف وحدیث نباشه.اخه واقعاهدفتون ازاین همه بیشعوری چیه؟رمان نوشتی ک چی بشه اخه؟واقعاادم مریضی هستی ک اینهمه ادمومعطل خودت کردی درصورتی ک رمان امادس‌….ازت خواهشانه تقاضامیکنم ب کارایی ک میکنین فک کنین وحتماکتاب بیشعوری رومطالعه کنین.اگه کسی هس ک میتونه این متنوحتماب عزیزان منتقل کنه

  4. من رفتم دایرکت نویسنده و باهاشون حرف زدن طبق گفته شون رمان تحویل ادمین دادن و میگن زمان پارت گذاری و اینا هیچ ربطی ب من نداره و جالبه ک ادمینم میگه نویسنده تقصیر کاره من هیچ کارم.. یعنی عاشق این هماهنگیاتونم😏😏😏😏
    من ک دیگه این رمانا نمیخونم چون صددرصد وسط رمان میخان نزارن دیگه ک کتابش کنن این از من

    1. بله دقیقا به من هم همین حرفو زدن نویسنده میگه من داستانو تحویل ادمین دادم ادمینم میگه نگرفتم بنظرم دارن این بازیا رو درمیارن که بگن هرکی میخواد ادامشو بخونه بره بخرتش

  5. فقط تا پارت 31 بود این رمان
    تورو خدا یکی که تخیلش قویه ادامشو بنویسه خیالمونو راحت کنه
    خسته شدیم بسکه هرشب سر زدیمو خبری نبود

  6. امروز قرار بود پارت 32 رو داشته باشیم پس کوو؟
    کاشکی یکم اذیت نمیکردین و طبق ی زمان مشخص پارتا رو میذاشتین

  7. سلام.. میشه بگین کی پارت 31 و میزازین؟

    واقعا خسته شدم از اینکه هرروز بیام سر بزنم لااقل بگین ک همون روز بیام

  8. واقعا به نویسنده خسته نباشیدمیگم خخخخ هفته ای یه پارت هرپارت چهارخط.واقعاترکوندن بااین رمان نوشتنشون

  9. سلام ….پارت جدید کی گذاشته میشه؟؟؟
    ۴تا رمان رو دارم همزمان میخونم تا پارت های جدید این ۴تا رو بذارین بینشون۲تا رمان هم تموم میکنم😐😑😒

      1. 😂😂😂😅😅😅یعنی از بس رمان خوندم زودتر از اینکه تمومشون کنم میتونم حدس بزنم چی به چی میشه ،بیشتر شبیه نقد کننده ها شدم😐😐😐…البته بیشتر رمان ها هم تقریبا تو یه مایه شدن داستانی که هم درد اجتماعی توش باشه هم عشق و علاقه کم شده…ولی رمان تب رو که خوندم خوشم اومد ازش…

  10. سه ماهه جمعا ده پارت نزاشتید
    کل مطلبیم که میزارید خلاصه ی چند ساعته داستانه
    انقد سر نویسندش شلوغه؟

  11. سلام من الان یه هفته ست که منتظر پارت جدیدم پس کی میزاریدش دیگه؟؟؟بابا موضوع داستان یاومون رفت.!!!!

  12. امیدوارم این داستان کامل توی سایت گذاشته بشه مثل هزار چم مسخره بازی نباشه رمان هزار چم حتی اگه چاپ بشه هم من نمیخونمش سرگیجه گرفتم از نگارشش از بس تو هر پارت نویسنده بین اینده و گذشته سرگردون بود اخرشم ک این کار کرد متاسفم واقعا

  13. با سلام و عرض خسته نباشید.
    به نظر من یکی از راه های جذب مخاطب اینه که همه چیز روی روال و نظم باشه آدم هر چی هم علاقه داشته باشه به داستان اما از انتظار کشیدن خسته میشخ لطفا یه فکری بکنید

  14. چراپس اینجوریه؟چ وضعیه؟اینجوری ک اصن خواننده دلسردودلزده میشه ول میکنه میره اونوقت دیگه چ فایده؟نوشته مردم بخونن لذت ببرن یاعشقی نوشته دورهم خوش باشن؟بااینکه رمان زیبایی ونویسندشم مطمئنازحمت کشیده امااین کارش خیلی زشته وهیشکس ازیه نویسنده همچین انتظاری نداره اصل اینه ک خواننده هاراضی باشن.امیدوارم نویسنده نظرکسایی ک رمانشومیخونن براش مهم باشه وبیادنظراتوبخون وسعی کنه رویه روتغییربده.درهرحال بازم بشون بابت رمان زیباشون تبریک میگم باآرزوی موفقیت

  15. پارت بعدی کی میاد؟به نویسنده بگین واقعا این طرز نوشتن دیر به دیر به درد خودش میخوره دیگه شورش و دراورده

  16. در یک کانال تلکرامی پارتهای جدید این رمان میزارن شما چرا پارت جدید نمیزارین؟ شما مستقیما با نویسنده در ارتباط هستید یا از جای دیگه ای برمیدارید پارتهای رمان رو؟

  17. دوست عزیز پس چرا ادامه متن رو نمیذارین؟؟؟؟؟؟
    بهتر نیست رمان هایی که نوشته شدن رو پارت بندی کنین بذارین؟؟؟ اینجوری حداقل روال مرتب تره و مخاطباتون بیشتر و مشتاق تر میشن

  18. سلام خانم شاهین فر پارت جدید گذاشتند شما چرا رو سایت نمیدارید خسته شدیم ک هر شب سر میزنیم خبری نیست

  19. آخه اینکه نمیشه چن روزیباریاحتی بعضادوهفته یبارپارت بگذارید!!!اصلابذارین نویسنده رمانوکامل بنویسه تموم کنه بعد شمابذارتوسایت…اینجوری دیربع دیرهم آدم یادش میره هم همه اون اشتیاقوجذابیت رمان ازبین میره

  20. سلام چرا دیگه این رمان و پارت های بعدیشو نمیزارید اصلا یادمون رفت که چی شده بود لطفا زودتر پارت بزارید

  21. سلام خسته نباشید میشه لطفا بگید پارتهای رمان حرارت تنت رو ساعت چند روی سایتتون میذارید؟ باتشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا