صفحه اصلی رمان من - رمان من

رمان

رمان احساس اشتباهی

adminخرداد ۱۸, ۱۳۹۷
18 23,376

رمان احساس اشتباهی

رمان احساس اشتباهی رو تخت چوبی مادرجون که زیر تاک انگور کنار باغچه قرار داشت…
بیشتر بخوانید »
خرداد ۱۷, ۱۳۹۷

فقط محض خنده
خرداد ۱۵, ۱۳۹۷

رمان ویدیا
خرداد ۱۵, ۱۳۹۷

اسم پسرانه خارجی به همراه معنی و تلفظ صحیح نام های پسرانه زیبا
خرداد ۱۵, ۱۳۹۷

نام های خارجی دخترانه اسم های با معنی دخترانه همراه با تلفظ
خرداد ۱۵, ۱۳۹۷

رمان فصل نارنجی
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

سری اول مدل های لاک ناخن
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

راه های افزایش ماندگاری رژ لب
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

چگونه از ریختن خط چشم جلوگیری کنیم؟
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

مدل کیف پول دخترانه 2018
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

لباس مجلسی کوتاه کار شده زنانه و دخترانه
خرداد ۱۴, ۱۳۹۷

طرز تهیه بال مرغ کبابی خوشمزه

تازه
پرخواننده
نظرها

رمان عروس استاد فصل دوم استاد مغرورمن
آذر ۶, ۱۳۹۷
رمان حرارت تنت
شهریور ۳۰, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 40
اردیبهشت ۱۲, ۱۳۹۸
آدرس جدید وبسایت رمان دونی
مرداد ۲۳, ۱۳۹۸
رمان حرارت تنت پارت آخر
دی ۲۵, ۱۳۹۸
رمان استاد مغرور من
مهر ۲۰, ۱۳۹۷
رمان هزار چم
تیر ۳۰, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان حرارت تنت پارت 31
بهمن ۹, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت آخر
آذر ۲۳, ۱۳۹۸
رمان عاشقتم دیونه جلد دوم قسمت آخر
آذر ۱۸, ۱۳۹۷
جلد دوم رمان دیانه
تیر ۹, ۱۳۹۷

هانیه
خیلی قشنگه و جزئیات و احساسات رو دقیق توصیف میکنه......
Fatemeh
سلام عزیزم اگه تل داری بیا داخل کانالمون بهت بدم کاملش رو...
نگین
سلام ، تونستی بقیه شو پیدا کنی ، به منم بگو خواهشاً🙏🙏...
Raha
پشم؟ پشم چیه؟ دیگه پشمی نموندههههه برامممم راپقچ۱چ۱حخ۲اقح۳ج...
ماهرخ
خب ادامه اش چی میشه؟ کی پارت گذاری میشه...
delaram
نمیدونم باره چندمه میخونم ولی هر بار ک میخونم میدونم ک عالیه...
روجین
چرا درست و حسابی پارت نمیزارید؟ 😐💔...
nor
سلام نه عزیزم فروش رمان نداریم...
سارا بهادری
سلام امکان خرید رمان وجود دارد؟؟ لطفا اگه امکانپذیر از طریق...
Ron
وای خیلی خیلی حالم بد شد این رمان خوندم خیلی دلم کلا سیاه شد...
Ron
خیلی رمان قشنگیه خیلی طول کشید تا تمومش کنم ولی عالی بود رما...
Fatemeh
چن روز دیگه فایل کاملش رو داخل سایت رماندونی میزارم...

رمان آووکادو پارت 16 فروردین ۳, ۱۴۰۲
لب‌هایم را روی هم می‌فشارم و با بغض و خجالت، تنها سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم. اخم کوری بین ابروهایش می‌نشیند و تلفن ثابت روی میز را سمتم می‌کشد. – زنگ بزن پدر یا مادرت بیان. بغضم می‌شکند، صدایم هم همینطور. – خانم یه حواس پرتی... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان گرداب پارت 137 فروردین ۳, ۱۴۰۲
نگاهم رو بینشون چرخوند: -چرا اینطوری نگام میکنین؟.. مادرجون با لبخند و مهربونی..سامیار پر از غرور و با افتخار..عسل با چشم هایی نم دار… و اما سامان..با حرص و چشم هایی ریز شده از عصبانیت خیره شده بود بهم… متعجب نگاهش کردم و لب زدم: -چته؟.. خودش رو کشید سر... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان ماهرخ پارت 8 فروردین ۳, ۱۴۰۲
باز هم جای شکر داشت که در ان عمارت مخوف نبود. خانه حاج شهریار شهسواری زیادی لوکس و شیک بود. یک خانه باغ شیک درست در بهترین منطقه شهر… ماهرخ بدون توجه به اطرافش یا حتی زیبایی باغ پشت سر شهریار وارد ساختمان شد. شهریار حس غریب دخترک را درک می... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان گریز از تو پارت 157 فروردین ۳, ۱۴۰۲
جلوی آینه نشست و برس را روی موهایش کشید که چشم های ارسلان باز شد. کمی خودش را بالا کشید و خیره شد به نیمرخ گرفته ی دخترک… حواس یاسمین بهش نبود. غرق بود توی حال و دنیای خودش… برس را چنان با حرص توی موهایش میکشید که انگار باهاش سر جنگ... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان آوای نیاز تو پارت 171 فروردین ۳, ۱۴۰۲
××× کلافه و ناراحت از رو تختم بلند شدم و ساعت حدودای سه چهار صبح بود ولی من خوابم نمیبرد و استرس این و داشتم که دوباره حس تنهایی و تجربه کنم چه حس ترسناکی! دلم می‌سوخت برای خودم که این طوری زندگی به بازیم گرفته شده بود… شده بودم عروسک... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان طلوع پارت ۷۸ فروردین ۲, ۱۴۰۲
حرفی نمیزنه و از نگاش هم هیچی نمیشه فهمید‌..‌‌‌‌. دلم پر میشه ازش.‌‌…یعنی همینقدر براش ارزش داشتم..‌‌‌‌. _ این حرفا رو بیخیال فعلا… دستش برا لمس صورتم که جلو میاد کنارش میزنم… اخماش تو هم میره ولی اهمیتی نمیدم…. با دندونای... […]
Hamta Shahani
رمان حورا پارت 27 فروردین ۲, ۱۴۰۲
ناخودآگاه خودم را با لاله مقایسه کردم… همیشه آراسته بود و بوی عطرش تا فرسنگ ها آن سمت تر هم میرفت. منی که مدام ناله و زاری میکردم و غصه ی بچه دار نشدن را میخوردم دیر یا زود از چشم قباد میفتادم. عشق واقعی این است که معشوق را... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان ملورین پارت 29 فروردین ۲, ۱۴۰۲
همین که وارد اتاق شد چشمش به مینو که روی تخت دراز کشیده بود افتاد. جسم کوچکش برای آنکه آن همه لوله را تحمل کند زیادی ضعیف شده بود. اشک به چشم‌هایش نیش زد و پاورچین پاورچین به سمت تختش روانه شد. کنار تخت که ایستاد چشمش به چشم‌های بسته... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان دلارای پارت 272 فروردین ۲, ۱۴۰۲
سمت استخر رفت و زن را زیر نظر گرفت با دور شدنش ناچار هاوژین را کمی دورتر در سایه گذاشت دخترک ابروهای طلایی رنگش را در هم کشیده بود و با لب های غنچه شده شاکی نگاهش می‌کرد خندید و با انگشت آرام روی بینی سرخش کوبید _... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
رمان گلادیاتور پارت 179 فروردین ۲, ۱۴۰۲
یزدان گذشته آرام بود …………. حتی آزارش به یک مورچه هم نمی رسید . چه رسد به گرفتن جان یک آدم . ـ بسه …………. بسه یزدان جونم . بسه تروخدا . تنها چیزی که در سر یزدان چرخ می خورد لبان گندمی بود که... […]
𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉