رمان من یک بازنده نیستم
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 86
انگار بدنش طاقت این همه خستگی را نداشت. پلکش منتظر خواب بود. حتی وقتی الوند هم داخل شد از خواب…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 85
پولیور گرمی تن زد و بیرون آمد. الوند در حال جمع کردن اپن بود. همه ی ظرف ها را درون…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 84
-می خوامت، من همون و همین آرزو رو می خوام. اشکش پایین آمد. مژه هایش دوباره شاهد یک سیل بودند.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 83
-دست خودم نیست، بریدم بخدا. درکش می کرد. وقتی به بن بست برسی دقیقا همین حال را خواهی داشت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 82
بلوط نگاهی به اطراف انداخت. یک کافه ی دنج و نیمه تاریک! جان می داد برای نقشه کشیدن های…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 81
-بخاطر رامتین، اینجا کار می کنه نمی خواستم ببینمش. پس ماجرا وخیم تر از این حرف ها بود. فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 80
وط حتی نگاهش هم نمی کرد. مدام سعی می کرد نگاهش را بدزد. سختش بود. حس خجالت شدیدی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 79
مادرش بود دیگر… همیشه بداخلاق بود. ولی به شدت مهربان. آدم دلش می خواست سیر ببوسدش. با همین بدخلقی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 78
سوال بیشتری هم نپرسید. درست م نبود دختر بیچچاره با سوالاتش بمب باران کند. تازه از خارج شهر وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 77
به شدت معذب بود. فورا پیاده شد. الوند به رسم ادب پیاده شد. -ممنونم. -خواهش می کنم. به سمت…
بیشتر بخوانید »