رمان استاد خاص من
-
رمان استاد خاص من پارت 10
انقدر راه رفت که سرگیجه گرفتم و کلافه گفتم: _خسته شدم نمیخوای بشینی؟ و همین حرف کافی بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 9
که هول شدم و برگشتم تا شیر آب رو ببندم که پام لیز خورد و محکم روی سینه ی…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 8
وارد کوچه های نزدیک خونه ی آوا شدیم و عماد داشت آروم آروم رانندگی میکرد که چشمم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 7
با رسیدن به خونه،از عماد خداحافظی کردم و وارد خونه شدم… خدا میدونست چقدر بخاطر دیشب و امروز باید…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 6
غرق خواب بودم که حس کردم یه ضربه سنگین تو صورتم خورد و درد شدیدی توی بینیم پیچید که…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 5
با این حرفم ابروهاش به هم گره خورد و خواست به سمتم بیاد اما دقیقا وقتی که داشت میز…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 4
رفتم بیرون و گفتم: _٢۴آخه سنی نیست پدر من اوله جوونیمه چرا انقد عجله دارین شما؟ بابا یه اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من
رمان استاد خاص من نویسنده: محیا داودی ژانر : عاشقانه / طنز پراید قشنگم و توی پارکینگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 3
با تموم نفرتی که همین امروز نسبت بهش تو دلم ایجاد شده بود تصمیم گرفتم یه قهوه باهاش بخورم……
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 2
پونه رو مهمون یه بستنی کردم. البته انقدر خندیدیم که همش آب شد و ریخت رو لباسامون! اما…
بیشتر بخوانید »