رمان
-
رمان ویدیا جلد دوم پارت 42
#ایران_کیش #علیرام سؤالی نگاهم رو بهش دوختم. اشک توی چشم هاش حلقه زده بود. با صدایی که می لرزید…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 73
به سمتم برگشت و با تعجب گفت : _چیه ؟؟ شونه ای بالا انداختم _هیچی معلوم بود باور…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 41
#ایران،کیش #پانیذ علیرام لبخند دلنشینی زد. -چیه؟ یه دوست که بیشتر ندارم، نباید دلم برات تنگ بشه؟ پانیذ نمیدونست چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 72
بعد از مدت ها لبخند بزرگی کل صورتم رو در برگرفت _عالی شدم واقعا ممنونم !! چشمکی زد…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 40
#ایران_تهران #علیرام -نه، شاید هنوز کمی مریضم، همین. سمیرا پله ها رو بالا اومد. با دیدن علیرام و پانیذ ابروئی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 71
برای اینکه آرومش کنم با لحن آروم بخشی کنار گوشش لب زدم : _اندازه کل دنیا دوستت دارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 39
#ایران_تهران #پانیذ مامان پشت چشمی نازک کرد. -چیه؟ اگه دوست نداری نرو! -نه نه، الان که دارم فکر می کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 70
همه داشتن ریز ریز میخندیدن و زیر چشمی نگاش میکردن ، عصبی نگاهش رو به اطراف چرخوند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 38
#ایران_تهران #علیرام بن سان وارد اتاق علیرام شد. -امروز کجا بودی؟ علیرام نگاهش رو به تابلوی اهدائی پانیذ دوخت. -هنوز…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 69
_به چیزی که لایقش بود رسید ناباور پلکی زد _یعنی چی ؟؟ _صبح زود دادم گرفتنش و الانم…
بیشتر بخوانید »