رمان
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۴۷
خونسرد شانه بالا انداختم و دست به سینه شده قیافهی حق به جانبی گرفتم. – حواسم نباشه مثلا میخوای چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 146
گلو صاف کردم و…کاری از دستم جز ترس کوچکی برنمیآمد. تلو تلو خوران جلو آمد و حال، تنم به در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 145
– محدثه؟ لب وا کن بگو چی دیدی چون داری اعصاب منو بهم میریزی! – خب…خب… از شدت کلافگی چمدان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 144
تنه چرخاندم و خودم را گرفته لب زدم: – من کیش و مات نمیشم! دست به سینه با خنده زمزمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 143
تپش قلبم کم کم روی روال افتاد و گر گرفتگی را در جاهایی از بدنم به شدت حس میکردم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 142
با دهانی باز مانده از ریلکس بودنش بالشتِ روی تخت را برداشته محکم بر سر و صورتش میکوبیدم و اینبار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 141
پنج روزی که عملا خودم را کشتم سرجایش اما قرار نبود که تا ابد در همان حالت ضعف بمانم. صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 140
گونهی تپلش را مانند گربه به سینهی فراز مالش داد که دل کافر هم برایش میرفت. دستم را زیر آب…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 139
به آرامی آوینای خواب آلود را در آغوشش گذاشتم. حس کردم برای دقیقهای نفسش تنگ شد و من با چشمانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 145
#part_632 ————————————————————————- عکسی در واتساپ با شماره ناشناس برایم ارسال شد. عکس را باز کردم…
بیشتر بخوانید »