رمان
-
رمان بالی برای سقوط پارت 155
دستش روی شانهام نشست و کمی آن را فشرد. – حالت الان بهتره؟ بینیام را بالا کشیدم و حقیقت این…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 154
رفتنش را که حس کردم تنم را بالا آوردم و با چند نفس دستی به صورتم کشیدم. چقدر سخت بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 153
چند ثانیهای پشت خط سکوت برقرار شد و من پلکم را بسته و سعی کردم چند نفس عمیقی جهت آرام…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 153
اخمی کرد. – دست بکش زیر چشمات و این خیسی صورتتو پاک کن…خودت دستتو بذار زیر بازوت و خودتو بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 152
سرش را روی زانویش گذاشت و در همان حال ادامه داد: – بعد رفتنت اوضاع بهم ریخت…فراز نشون میداد براش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 151
صدای هنار بود که مرا و حالت تعجب چسبیده به تنم را به خود آورد: – آمین جان میشناسی؟ پلکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۵۰
– خوبی تو اصلا؟ رنگ به رو نداری چرا نمیگی چیشده خب؟ سرم را تکان مختصری دادم و لیوان را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 149
چندثانیهای در شوک ماندم… نگاهش که روی صورتم بود و گویا اصلا آوینا را نمیدید و دستانی که آنقدر صمیمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 148
ونسرد شانه بالا انداختم و دست به سینه شده قیافهی حق به جانبی گرفتم. – حواسم نباشه مثلا میخوای چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 146
#part_645 از بین دندانهای قفلشده اش غرید. + اینقدر منو بلد نباش لامصب -بیشتر از…
بیشتر بخوانید »