رمان
-
رمان قلب بی فروغ پارت 4
مامان ستاره جلو اومد:برای منه فکر کنم با لباسای تو قاطی شده. تعجب کردم.مامان ستاره خارجی و این لباسا؟؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بی فروغ پارت 3
مهمونا هم کم کم رفتن خونه هاشون. دور هم تو سالن نشستیم.مسیح رو کاناپه خوابیده بود. بابا امین هم گفت:من…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بی فروغ پارت 2
دوست دارمت ولی تا کی همیشه من, همیشه من تو قعر خاطراتم ولی باهاتم زنده ام با فکر این…
بیشتر بخوانید » -
رمان قلب بی فروغ پارت 1
نه…نه….ولم کن …توروخدا… با صورت خیس از عرق از خواب پریدم.اه باز این کابوس مسخره. گوشیم زنگ خورد. _جانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 21
ندارم نهان … بیا بیرون ، آسو رو فرستادم بیاد دنبالت … نیمه شب جلوی برج … خب ؟…
بیشتر بخوانید » -
پارت 20 جلد دوم دیانه
نگاهم رو ازش گرفتم و با هول زدگی گفتم: -اوه، انقدر بزرگش نکن. -از چی فرار می کنی دیانه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان پناهم باش
رمان پناهم باش عمارت همیشه آروم و بی سر و صدا بود! اونقدری از مادر ترس داشتند که اگر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو
رمان آخرین سرو نویسنده : زینب ایلخانی سر فصل شروع هر دوره از زندگى ام همیشه با پاییز آغاز شده…
بیشتر بخوانید »