رمان
-
رمان دیازپام پارت 29
اشک صورتمو خیس کرد. صداش توی سرم فریاد می زد. “من عموتم … دروغه، دروغه محضه … عمو چیه؟ این…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 70
حق پدرش را از تک تکشان می گرفت. از قبل به دیانا زنگ زده بود که می آید. خیالش…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 40
چند ساعتی گذشته بود و حوالی غروب بود، حالش بهتر از قبل بود و من هم کنارش نشسته بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 41
از جا بلند میشم و میگم : من .. ینی ما … دستش رو بلند میکنه و سیلی محکمی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 69
رامتین با خنده به سمت الوند آمد. الوند اسب را به سمت نرده ها کشید. -چطوری پسر؟ -این دختره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 28
نگاهمو از رو شونه اش رد کردم و به پشت سرش دوختم اما دست بردار نبود. دستش روی چونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 40
لبخند بی جونی میزنم : خوبم … پاشو عزیزم … پاشو آماده شو باید بریم آمپولت رو بزنی … لبم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 39
و با داد شدید بعدیم عماد دیگه جوابی نداد و دو طرفم و گرفت و همراه یکی از دانشجوها…
بیشتر بخوانید »