رمان
-
رمان بالی برای سقوط ۸۷
بیحوصله خبی زمزمه کردم و با خستگی فراوان کمرم را به پشتی صندلی تکیه دادم. نگاه ریزی به اطراف انداخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 161
برای ثانیه ای دیدم چطور رنگ نگاهش تغییر کرد و با حالت خاصی نگاهش رو توی صورتم چرخوند…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 160
فهمید منظورم چیه و دارم با چه چیزی تهدیدش میکنم چون دستش مشت شد و بلند خطاب…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۶
یعنی حتی حواسش به رنگ و روی صورتم هم بود؟ نمیگفت با این کارها ایست قلبی کرده روی دستش میمانم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 159
” نیما ” وقتی آیناز اونطوری باهام حرف زد و گفت بهم اعتماد نداره به قدری عصبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۵
ولی خب من…همچنان پررو به دنبال ادامهی جملهام میگشتم. سرش را جلو کشید و چشم در صورت منی چرخاند که…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 158
بوی عطرش بود یا آرامشی که از امنیت توی بغلش بودن نصیبم شده بود که باعث شد کم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۴
– اون زمان که تمام هَم و غمت شده بود جلوگیری از اون ازدواج…بعدش درگیریات با فراز…بعد عاشق شدنت…بعدش…من تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۳
– تو به من زنگ زدی بعد میگی شما؟ – شمارهی آخری که رو گوشی افتاده بود مال شما بود!…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 128
شیرین: سینی را روی میز هول میدهم و به آهستگی از روی صندلی بلند میشوم. …
بیشتر بخوانید »