رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۱
در آغوشش چرخیدم و چانهام را به قفسهی سینهاش تکیه دادم و از همان پایین چشمانم را به صورتش دوختم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۰
با خندهی واضحی لب باز کرد: – هیچی فقط جدیدا متوجه شدم هر جا میری نگاهش رو توئه…هر جا نیستی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۹
دستی به صورتم کشیدم و پوف کلافهای بیرون دادم. بین خدا و خرما مانده بودم انگار! – خستهم الان…خیلی خستهم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۸
– اوهوم…خیلی. در بغلش چرخاندش و بوسهای روی گونهاش کاشت. – حالا که بابات هنوز نیومده مامانتو بیشتر دوست داشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت۱۰۷
لیوان آب را محکم روی میز کوبیدم که تنشان تکانی خورد. آنا دست روی دهان فشرده سعی میکرد خندهاش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت۱۰۶
اخمی کردم و در کمد را بستم. صدای بسته شدن درب خانه ابروهایم را بالا فرستاد. – وای مامان ببخشید…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۵
– منو که نمیتونی گول بزنی میتونی؟ تو از اولم دردت طلاق بود فقط دنبال بهونه بودی…بعدشم که بهونه آوردی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۴
چون حال و هوای این روزهایم مخلوطی از عشق دیوانهوار و تنفر بدتر از آن بود و من خودم در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۳
از آن حال و هواها که میتواند تنم را چند روزی مهمان تخت کند و کابوسهایی که هر شب مهمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۲
خیالم که راحت شد پوفی کردم و نیم نگاهی به اطراف انداختم. دکتر هوشمندی ایستاده بود و من به دلیل…
بیشتر بخوانید »