رمان
-
رمان غرقاب پارت 12
شش سال پیش! سال کذایی زندگی ام. سالی که تاریخش، تاریخ شروع بدبختی هایم بود. تاریخ شروع بیچارگی های…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 15
مامان با چشماش گرد شده از تعجب نگاهش رو به گوشی پرت شده روی تخت دوخت و سوالی پرسید…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 11
_حیف دیگه بچه نیست چهارتا بزنم توی سرش دلم خنک شه. فعلا که از خونه پرتش کردم بیرون پسره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 14
_خوبم نیازی نیست فقط باید برم حمام! _ولی …. توی حرفش پریدم و عصبی گفتم : _ همین که…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 51
چمدون رو توی صندوق گذاشتم و در عقب رو باز کردم. همزمان ویهان پشت رل نشست. پوزخندی زد که باعث…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 10
باشه ی بی حوصله اش، باعث قربان صدقه اش رفتن آن هم در دلم شد. تماس را که قطع…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 9
_چرا من باید شمارو بشناسم؟ خیلی جدی سرش را چرخاند. خدای بزرگ، چرا آن قدر در چشمانش تیرگی نهفته…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 13
از غفلتم سواستفاده کرد و با پاش آنچنان محکم وسط پاهام کوبید که برای ثانیه ای جلوی چشمام سیاهی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 8
قابل حس شدن بود. با این حال چیزی نپرسید، حرفی نزد و اجازه داد آهم، تبدیل به یک سری…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 7
عکس هایی که پریزاد برایم فرستاده بود را باز کردم، رویشان زوم کرده و با عکس پیج عماد مقایسه…
بیشتر بخوانید »