رمان
-
رمان غرقاب پارت 36
چشم غره ام، آن قدری جان نداشت که او از رو برود. هردو نفس عمیقی کشیدیم. به راه رفتنمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت آخر جلد اول
هوای آخر آذرماه و به شدت سرد بود. این روزها اکثراً خواب بودم. کنار ویهان تو ماشین نشستم. شب قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 35
ـ غوغا من حرفای تورو شنیدم، تو چی…شنیدی من چی گفتم. از سالن سمینار خارج شدم، شانه هایم از…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 34
ـ فردا که هیچ، پس فردا اما تایم خالیت رو با مهران هماهنگ کن تا بری برای عکاسی. طبق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 26
هنوزم کامل مستی از سرم نپریده بود پس با دیدن این حرکتش عقب کشیدم و گیج لب زدم :…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 33
ـ حرف بزنیم. سرم را تکانی دادم، خیسی مانده ی زیر چشمم را گرفتم و با نگاهی به صورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 32
بعید می دانستم، با این یک نفر را بعید می دانستم. موبایلم را چک کردم و پیام حاضر شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 25
_فکر نکن از دستم در رفتی کوچولو ؟! چندبار متن پیام رو مرور کردم و بی اختیار لرزی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 31
کمکش کردم بنشیند، هنوز کمی ضعف داشت و دستانش می لرزید. بعد هم با بستن در، راهم را به…
بیشتر بخوانید »