رمان
-
رمان غرقاب پارت 44
نشسته بود روی صندلی گردان اتاقم، دست به سینه با یک لبخند محو به آشفتگی من نگاه می کرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 34
فردا بعد از اینکه صبحونه مختصری خوردم آماده شدم و به شرکت رفتم و سرگرم کار شدم و سخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 9
#ایران_تهران #اسپاکو آشو: -ویهان لج نکن بذار چند ساعتی رو هاویر بره تو یکم استراحت کن.دیدی که دکترت چی گفت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 8
#ایران_تهران #ویدیا همهی فامیل دور هم جمع بودند.علیرام و بنسان به خالهها و شوهرخالهها احوالپرسی کردند. مانی پسر نازپری آمد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 33
_ایشون مزاحم من شدن !! جورج عصبی اخماشو توی هم کشید و خطاب بهم گفت : _اینجا توی شرکت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 7
#ایران_تهران #ویدیا ارغوان تکیهاش را به صندلی داد -ولی من هنوزم میگم این همه دختر جذاب دور و اطرافت هست…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 43
ـ از مدرسه بیرون زدیم. با صدای جیغ، با دخترایی که هرکس یک طرف می دوید. هواپیماها نزدیک بهمون…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 6
#ایران_تهران #اسپاکو آرام چشمهایش را باز کرد.اولین چیزی که دید سقف سفید بالای سرش بود. گیج بود.نمیدانست کجاست و چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 5
#ایران_تهران #اسپاکو بعد از هماهنگی با بیمارستان بعد از یک هفته هر دو را به بیمارستان تهران منتقل کردند.علائم حیاتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 32
_ عجب از کی تا حالا من عاشق تو شدم ؟! چی ؟! این چطور متوجه شده من چی…
بیشتر بخوانید »