رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 74
مطمئنا او را نمی دید. پوفی کشید. تاکسی جلوی باشگاه نگه داشت. پیاده شد و کرایه را داد. نگهبانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 32
لنگ لنگان زیر نگاه سنگین ویهان وارد حموم شدم. بخار کمی فضای بسته ی حموم رو برداشته بود. چندین شمع…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 42
با همون خنده هاش اومد کنارم و اونطرف بچه ها دراز کشید: _یلدا،با وجود همچین بابای توپ و خفنی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 73
شهرزاد هم با لبخند و هیجان برایش دست تکان داد. بعد از تمرین حتما برود و ببیندش. دختر خوبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 43
کمال صدا بلند میکنه : بچه فرض کردی منو ؟ …. کی حامله بوده پس ؟ … همین بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 31
کامل روی سرم خم شد. با دو انگشت آروم روی گونه ام زد. -میدونی، دلم برای این صورت زیبا میسوزه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 72
-به حد کافی تونستی با اسب پیاده روی کنی، از حالا باید دویدن رو یاد بگیریو کمی ترس به…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 41
دلم میخواست بخوابم اما مگه این دو نفر یه لحظه راحتم میذاشتن؟ ارغوان حرف میزد آوا هرهر میخندید، آوا…
بیشتر بخوانید »