رمان ویدیا جلد دوم
-
رمان ویدیا جلد دوم پارت 60
#ایران_تهران #علیرام پانیذ اخمی کرد. – زبونمو ناکار کردی. علیرام دست حلقه کرد به دور پانیذ و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 59
#ایران_تهران دکتر از اتاق عمل بیرون اومد. با باز شدن در اتاق عمل علیرام و بقیه به سمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 58
#ایران_تهران با ورد علیرام و پانیذ هردو خانواده به استقبالشون اومدند. صدای سوت و کِل تمام فضا را…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 57
#ایران_تهران #میلاد با اومدن جواب آزمایشات همه با خیال آسوده به دنبال تدارکات مراسم بودند. حالا همه میدانستند…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 56
#ایران_تهران #علیرام همیشه در خیالاتش اتاق پانیذ را با رنگهای شاد تصور می کرد. اتاق مثل تصوراتش بود. لبخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 55
#ایران_تهران #پانیذ یک هفته از روزی که با علیرام و بقیه به ویلای علیرام رفته بودند میگذشت. طی این…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 54
#ایران_تهران #شاهو با کمک ملیکا و بهراد وارد اتاق شد و روی تخت دراز کشید. تمام مدت تایم مرخصی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 53
#ایران_تهران #پانیذ -از کجا میدونی من مخ داداشت و زدم؟ بن سان قهقه ی زد. -خیلی دیوثه؛ نکنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 52
#ایران_تهران #پانیذ بعد از مسافتی مانی ماشین را کنار در بزرگ قهوه ی رنگ مزرعه نگه داشت . هم زمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 51
#ایران_تهران #علیرام قلب پانیذ از اینهمه نزدیکی محکم در سینه اش می کوبید. با حرفی که علیرام زد…
بیشتر بخوانید »