رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت 141
پنج روزی که عملا خودم را کشتم سرجایش اما قرار نبود که تا ابد در همان حالت ضعف بمانم. صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 140
گونهی تپلش را مانند گربه به سینهی فراز مالش داد که دل کافر هم برایش میرفت. دستم را زیر آب…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 139
به آرامی آوینای خواب آلود را در آغوشش گذاشتم. حس کردم برای دقیقهای نفسش تنگ شد و من با چشمانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 138
هقی زدم و با جان کندن خودم را به تخت نزدیک کردم…پای تخت نشسته انگشتم را به بینیاش نزدیک کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 137
پلک باز کرد. چیزی در چشمانش چرخ میخورد و من هیچوقت از گفتن این حرفم پشیمان نمیشوم. نگاه گرفت و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 136
– سلام خسته نباشید…بیزحمت سفارش منو بیارید…متشکر! صدای قطع کردن تلفن به گوشم رسید و من همچنان سر به زیر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۳۵
فکم سفت شده بود و از عصبانیت دندان به دندان ساییدم. – حرف دهنتو بفهم! گوشهی دهانش یک وری شد…دقیقا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 134
مگر دل من الان مجاب میشد با دراز کشیدن آرام بگیرد؟ با لبی که عجیب میلرزید دو دستم را دور…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 133
– من…من…من واقعا نمیفهمم…یعنی چی که بودن دکتر طلوعی براشون یه تهدید بزرگ بود؟ پلک محکمی زد و دم عمیقی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 132
اما نشدنی بود…رؤیا بود…غیر واقعی بود و خدایا؟ چه میشد برای این منِ مادر…این منی که در حال جان کندن…
بیشتر بخوانید »