ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 11 رمان زحل
_معلمی؟… خوش به حالت، کاش منم سواد مواد داشتم، می اومدم یه خاکی تو سرم می ریختم. من تا ابد…
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 رمان زحل
_ دوتا برادریم فقط، فقط دوتا برادر اینجاییم. همه ی خونواده و کس و کارمون دورن… نمی تونست پشت سر…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 رمان زحل
بهم گفت: “عقده داری، که بردیا رو دنبال خودت کشوندی “… شبیه پیت حلبی شدم… وقتی از دست هدی ناراحته،…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 رمان زحل
بردیا_ چرا این قدر وول می خوری؟… چرا همراهی نمی کنی؟ فقط سر و تنتو هی می چرخونی. با اخم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 7 رمان زحل
_ بیا این قدر بکش تا…. لااله الا الله. _ تا بمیری!، بگو دیگه. چپ چپ نگام کرد و کمربندشو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 6 رمان زحل
_ خیلی گشنمه ها زود بیار. بالاخره وارد دنیای عجیب زن ها شدم. سالنی که برای من عجیب و جذاب…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 رمان زحل
بردیا_ آره…! آره تموم شد. نگاش کردم و اونم منو نگاه کرد و گفت: _می خوای بخوابییکم؟ _ بخوابم؟!!! خنده…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان زحل
_ چه رُلی؟ سکوت کرد و برگشت به روبروش نگاه کرد. دوباره موهامو زیر روسری کردم، تیک گرفته بودم، هی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 رمان زحل
_ تو کیف من یه بسته بود، چی کارش کردین؟ _ ریختیم دور. بایه حالتی تو مایه های سکته کردن،…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان زحل
با خشم داد زدم: _مرده شور تو و اون مانی رو ببره… پس اونم معتاده. «هدی هول شده بلند شد…
بیشتر بخوانید »