ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 7 رمان اسطوره
میان خنده گفتم: -اینقدر ادا در نیار تبسم…دیره… کمی سکوت کرد و گفت: -اینجا یه راه آب داره…میشه رو این؟…
بیشتر بخوانید » -
پارت 6 رمان اسطوره
تبسم هم نشست و گفت: -برو بابا…مهندس مهندس..فکر کردی الان فارغ التحصیل بشی چه خبره؟بهت می گن بیا بشو سرپرست…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 رمان اسطوره
در حالیکه هنوز می خندید گفت: -نه بابا…اینا خیلی بچه ن…اما بچه های با نمک و جالبین…در عین شیطنت حجب…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان اسطوره
چقدر امروز از دستش عصبانی شده بودم…حتی سرش داد زده بودم…از اینهمه مظلومیتش حرصم گرفته بود…حرفهایشان را همه شنیده بودم…دلم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 رمان اسطوره
نگاهی به ساعتم انداختم و حرفش را قطع کردم. -اجازه می دین استراحت کنم؟ رنگ هر دو سرخ شد…به سرعت…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان اسطوره
دوباره سرش را پایین انداخت و گفت: -شاداب. اسمش هم قشنگ و ملیح بود…مثل تک تک اجزای صورتش. -از…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 رمان اسطوره
رمان: اسطوره نویسنده : P*E*G*A*H فصل اول زیر باران…زیر شلاق های بی امان بهاره اش…ایستادم و چشم دوختم به…
بیشتر بخوانید » -
کی گفته من شیطونم
رمان کی گفته من شیطونم ؟
رمان کی گفته من شیطونم ؟ نویسنده: SHADI 73 خلاصه داستان: من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر کی گفته من شیطونم
شلوارکم رو از زیر لباس پوشیدم …. در اتاق باز شد ارمان اومد تو سینی قهوه تو دستش بود ……
بیشتر بخوانید » -
پارت 19 کی گفته من شیطونم
سوت بلند زد … – به به بلاخره عروس خانم از خواب بلند شد … یه خنده ای از ته…
بیشتر بخوانید »