عکس نوشته عاشقانه

adminخرداد ۳۱, ۱۳۹۷

0 1,178 کمتر از یک دقیقه

Ø¹Ú©Ø³ Ù ØªØµÙÛØ± #Ø¹Ú©Ø³_ÙÙØ´ØªÙ #Ø¹Ø§Ø´ÙØ§ÙÙ

برچسب ها

adminخرداد ۳۱, ۱۳۹۷

0 1,178 کمتر از یک دقیقه

admin

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

تازه
پرخواننده
نظرها

رمان استاد مغرور من
مهر ۲۰, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد فصل دوم استاد مغرورمن
آذر ۶, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان معشوقه اجباری ارباب
مرداد ۲۱, ۱۳۹۷
رمان معشوقه‌ی فراری استاد
مرداد ۱۷, ۱۳۹۸
رمان حرارت تنت
شهریور ۳۰, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان گرداب
اسفند ۲۰, ۱۳۹۷
رمان استاد خاص من پارت 1
بهمن ۱۲, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد پارت ۳۵
فروردین ۵, ۱۳۹۸

هانیه
خیلی قشنگه و جزئیات و احساسات رو دقیق توصیف میکنه......
Fatemeh
سلام عزیزم اگه تل داری بیا داخل کانالمون بهت بدم کاملش رو...
نگین
سلام ، تونستی بقیه شو پیدا کنی ، به منم بگو خواهشاً🙏🙏...
Raha
پشم؟ پشم چیه؟ دیگه پشمی نموندههههه برامممم راپقچ۱چ۱حخ۲اقح۳ج...
ماهرخ
خب ادامه اش چی میشه؟ کی پارت گذاری میشه...
delaram
نمیدونم باره چندمه میخونم ولی هر بار ک میخونم میدونم ک عالیه...
روجین
چرا درست و حسابی پارت نمیزارید؟ 😐💔...
nor
سلام نه عزیزم فروش رمان نداریم...
سارا بهادری
سلام امکان خرید رمان وجود دارد؟؟ لطفا اگه امکانپذیر از طریق...
Ron
وای خیلی خیلی حالم بد شد این رمان خوندم خیلی دلم کلا سیاه شد...

شوکا پارت 15 فروردین ۳, ۱۴۰۲
شوکا پارت¹⁵ شوکا: نمی خوای چیزی بگی؟ سرش را پایین میگیرد. در میز دونفری نشستند. و بقیه در میز بزرگی جدا از آن ها سفارش می‌دهند. نیما سرش را بالا می‌برد. و لب میزند: نیما: چرا؟ چرا قبول کردی. آیندت رو بخاطر من نابود کنی. اونم تو یه دختر که هیچوقت با طلاق جور نیست. […]
mahoora 🖤
رمان آتش پارت 5 فروردین ۳, ۱۴۰۲
دانیار: به مناسبت این شراکت باید تو یه رستوران جشن بگیریم.. تمام اعضای تیم هم باشن ک باهم آشنا بشن.. آریسا با نیش باز گف: موافقم.. آترا گف: قبوله.. ولی در رابطه با محلی ک کار کنیم.. من: به نظرم یه خونه ای جایی بتونیم خارج از تهران اجاره کنیم و بچه ها همه بیان […]
seti
اجبار شیرین پارت۱۷ فروردین ۳, ۱۴۰۲
پارت☆17 – بسیار خوب ! عصر دوتایی با هم میریم ولی باید یه چیز خوشگل هم برای من بخری – تو با اون نامزد خرپولی که داری چه نیازی به کادوی من داری؟ غمگین وکمی عصبی گفت : – گلساجان ! اون نامزد من نیست – سما توواقعا بهنامو نمیخوای؟ – چرا باید اونو بخوام […]
پریماه ☆
شوکا پارت 14 فروردین ۲, ۱۴۰۲
شوکا پارت¹⁴ و آرام به سوی ماشینش قدم برداشت. ماشین را روشن کرد و داخلش جا گرفت. و استارت زد. سیگاری در دهنش جا کرد. و با فندک روشنش کرد. و پکی به آن زد‌. و دودش را از دهانش بیرون کرد. هرگز نمی خواست. سیگاری بشود. اما چاره ای نداشت. حداقل این دود که […]
mahoora 🖤
سهم من ازتو پارت35 فروردین ۲, ۱۴۰۲
من=احتمالا نه،چرا؟ ویلیام=اگه ازت بخوام باهام ازدواج کنی،چی میگی؟ حس کردم دنیا دور سرم چرخید… من=ویلیام ماالان دوستیم من ب این راحتیا نمیبخشمت فک نکن بخشیدم! ویلیام=میدونم اما…میخوای چیکارکنم؟چیکارکنم ببخشیم من=نمیدونم نمیدونم…حتی اگه ببخشمت تنها نیستم میونگم باهامه ویلیام=خب مشکلش چیه؟من بامیونگ مشکل ندارم من=نمیتونم ببخشمت خب!یادم نرفته باهام چیکارکردی… پاشدم رفتم سمت میونگ…ی قرص […]
Aylli ‌
رمان ازدواج سنتی پارت دهم فروردین ۲, ۱۴۰۲
پارت دهم الان دو روزی می گذره از اون شب که من فقط شبا دستای پیچده شده دور کمرم و از اکتای احساس می کنم و در تمام ادامه روز نیست و توی روستاست. ـــ خانوم بریم حیاط دارن علف های هرز باغچه ها رو می چینن. برای راحیل سری تکون دادم روبه امینه لب […]
Brta op
رئیس جذاب من پارت ۳۳ فروردین ۲, ۱۴۰۲
_بابا تو که هر شب بیرونی ازت خواسته بودم امروز و بمونی خونه. … باشه مراقب خودت باش. _فتانه جان چیکارش داری بچرو!؟ بزار راحت باشه. اسم فرهادو که شنیده بودم گوشام تیز شده بودن. تصور پسر توپولوی گنده وسط مهمونی در حال رقص خیلی خنده دار بود. به به چه خونه ی شیک و […]
Masoumeh Seyyedi
رمان آتش پارت 4 فروردین ۲, ۱۴۰۲
# مسیح تو دفتر نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم.. طبقه آخر یه برج اداری بودن این ویژگی رو داشت ک نمای بسیار زیبایی از شهر رو در اختیارم قرار بده.. همیشه وقتی ذهنم درگیر میشد نگاه کردن به تهران دودی حالم رو بهتر میکرد.. توی فکرم فقط دو کلمه بود.. آترا […]
seti
اجبار شیرین پارت۱۶ فروردین ۱, ۱۴۰۲
پارت☆16 بغض گلویش را میفشرد ،خود را در آغوش مادرش انداخت و گریست، مادر آرام موههای نرمش را نوازش کرد ، در بین گریه اش گفت: – مامان ،کاش منو هیچوقت بدنیا نیاورده بودی ! …..کاش میذاشتی می مردم تا امروز و نبینم !…….کاش نمی ذاشتی این قرار مسخره روبذارند تا امروز تحقیر شدن منو […]
پریماه ☆
اجبار شیرین پارت۱۵ فروردین ۱, ۱۴۰۲
پارت☆15 پوزخندی زد و با خودخواهی تمام گفت : – زندگی شما ربطی به من نداره،که بخوام نگرانش باشم ، اگه زندگیتون خیلی براتون مهمه میتوانین مانع این ازدواج بشید با حرص نگاهش را به حوض آب انداخت و زمزمه کرد : – نمی دونم شما با این طرز فکر چطور استاد شدین؟ – من […]
پریماه ☆

admin

نوشته های مشابه

عکس پروفایل دخترانه

عکس و متن پروفایل دخترانه جدید

جدیدترین گالری عکس پروفایل اسپرت دخترانه سری اول

عکس خانومانه برای پروفایل

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ