رمان حرارت تنت

رمان حرارت تنت پارت 64

4.3
(15)

 

داشته باشم … من هر دو رو می خوام … زیاده خواه نیستم .. اما هر دوی اونا تنها
! آدمای مهمه زندگیمن
نزدیک ساعت ۳ صبح میشه که میرسیم … هر دو پیاده میشیم و سمت ورودی میریم
که صدای باز و بسته شدن در یه پرشیا که پارک شده توجهمون رو جلب میکنه …
: نگاه میکنم و یاشار پیاده میشه … بهمون که میرسه میگه
!سالم
… کسری ـ سالم … چی شده ؟ یاشار ـ پشت تلفن که گفتم بهت
… کسری ـ ایی دهنت سرویس مسیح … اِِی دهنت سرویس
… کالفه دستی روی صورتم میِِکِشم
! ـ نهان
با شنیدن اسمم با این تُُن صدا تند برمیگردم … با دیدن آسو مات می مونم …
گوشه ی لبش پاره شده و نیمرخشکبوده … چشمای غرق اشک با صورت بی
.. آرایشش .. از آسو بعیده این به فکر خودش نبودن و به خودش نرسیدن
! ـ آسو
جلو میرم و دستم رو روی صورتش میکِِشم … مقصر این کبود شدنش منم و اشک تو
: چشام حلقه میزنه … جلو میاد و سرش رو روی شونه م میذاره .. میگه
ـ من دوسش دارم به خدا … من … من جاسوسه تورج بودم … اما بودم ! خیلی
… وقته نیستم … من … من دل دادم بهش نهان
دستام رو دور تنش حلقه میکنم و اشکم روی گونه م میریزه … شاید من تنها آدمی
هستم که درک میکنم آسو رو … دل بستن و دل دادن دسته خود آدم نیست که بشه
! بره تو تنظیماتش و یه عده رو بالک کنه تا نتونن مزاحم بشن
من فقط درک میکنم ؟ یاشاره عاشقه سحرنازی که براش ممنوعه س شده چی ؟ …
کسری که عاشق ساغر مطلقه با یه خانواده ی زمین تا آسمون متضاد با خانواده ی
خودش شده چی ؟ … مسیح و من … یا … یا اهورای دل بسته به آسویی که خبر
! چینه تورجه
ماها خیلی عجیب عاشق شدیم … دل بستیم … اشک ریختیم … نظم زندگیه ما
روی بی نظمیه ! … دل تنگی و بدبختی و دل بستگی از در و دیوار زندگیمون میریزه و
من نگام میره سمت کالنتری که مسیح و اهورا اون داخلن … مسیح جوشه زندگیه به
هم ریخته مون رو می زنه که نظم نداره …. که موندیم بسازیم یا بسوزیم بابت
!اتفاقای افتاده و من هنوز بالتکلیفم که دوست داشتنه مسیح به کجا می رسه ؟
آسو رو از خودم جدا میکنم و با دستم نوازش وار اشکای روی گونه ش رو پاک میکنم
… جای زخم روی صورتش دردش میاد که عضالت چهره ش کمی توی هم میره …
دلم ریش میشه و ما حتی موقع لِِیِِلِی بازی کردنم هر کدوم می افتاد دوتایی گریه
! میکردیم … تورج خرجه دو تا بستنی میداد
کسری و یاشار ما رو نگاه میکنن . مبهوته ابراز عالقه ی آسو به اهورا موندن که میگم
… : اهورا زده؟

هق هقش بلند میشه و میگه : دلشو شکستم که همچین شد … عالقه پاک خرج کرد
نهان … دیدم حاله آشفته ش از دوست داشتنش به خودمو بعد گند زدم … خیلی
… !بیشتر از اینا حقمه ، حقم نیست ؟
… کسری ـ زشته تو خیابون ، بریم تو ماشین
دله کسری هم برای آسو سوخته … حتی دله یاشار که سمت تنها سوپر مارکتی باز
مونده ی اون خیابون میره تا بساط آب خنکی … اب میوه ای … کوفتی ، جور کنه تا
! فشاره منو آسو سرجاش بیاد
آسو صندلی عقب ماشین کسری میشینه و من کنارش جا میگیرم … هق هقه منو آسو
اتاقک فلزی رو پر کرده .. کسری روی صندلی شاگرد نشسته و کالفه سمتمون
!برمیگرده : آب غوره گرفتن باز میکنه قفله سلوله اون دو تا عقب افتاده رو ؟
آسو صداش رو قطع میکنه و آروم گریه میکنه که من میگم : دل که آروم میکنه ،
!نمیکنه ؟
یاشار با آب میوه های دستش و چند تا آب معدنی سوار ماشین میشه … بینمون
! پخش میکنه و میگم : تورج
کسری شاکی نگام میکنه و یاشار دنبال نِِی برای آب میوه ش توی پالستیک میگرده و
همزمان میگه : دسته کمی از مسیح نداره ها … چه بزن بهادریه دهن سرویس … هر
… سه اون تو آب خنک می خورن
ـ نمی ذارن ببینیمشون؟
یاشار که نِِی رو پیدا میکنه نایلون رو اونور میندازه و خونسرد نگام میکنه : آره بابا ، می
… ذارن
امیدوار میشم که ادامه می ده : تازه مِِنو هم دارن … که مثال وقتی با هم حرف میزنین
! دهنتون خشک نشه … خودهسروانم براتون سِِرو میکنه تا نوشه جان کنین
! کسری قهقهه میزنه و میگه : دهنت یاشار
وا رفته میگم : االن وقته شوخیه ؟
یاشار ـ خواهره من ، قربونه آب دماقه آویزونت … مگه رفتن پارتی ؟ …. که بری
… داخل دلی از عزا در بیاری
… بازداشتگاهه عزیزم ، بازداشتگاه
پوفی میکِِشم … آسو سمتم برمیگرده … نگران و دو دل می خواد چیزی بپرسه …
اما هر دفعه بی صدا سمت پنجره برمیگرده که میگم : آسو … چی شده ؟ ـ تو … تو
! مسیح رو دوست داری ؟ لبخند میزنم و میگم : خییییلی
: آسو وا میره … بهت زده نگام میکنه که یاشار حواسم رو پرت میکنه
… یاشار ـ سحر کجایی که یادت بخیر
کسری ـ مُُرده ؟
! یاشار ـ عمه تُُمُرده بی پدر
! !چشمای کسری گشاد میشه : مامانت ؟؟

یاشار جعبه ی دستمال کاغذی کنارش رو برمیداره و پرت میکنه سمتش : خفه شو
!کسری … خفه شو کرهُُبُز
خنده م میگیره به این جنگولک بازیشون … خنده م میگیره و یادم میره از آسو
بپرسم چرا رنگش پریده ؟ … چرا این همه تورج و اون بدشون میاد از جوش خوردن
رابطه ی منو مسیح ؟
هر چهار نفر توی ماشین می خوابیم … خواب که نه … لم می دیم … حرف نمیزنیم
تا صبح بشه.. . آسو تموم مدت خیره س به آسمون … آسمونی که از تیرگی در میاد و
! صبح میشه … پایانه شب سیه سپید است
نفس عمیقی میکِِشم و صدای زنگ تلفن یاشار از جا می پرونه یاشاره خواب رفته رو
… گوشی رو برمی داره : الو
! کیه ؟ … نه ، ینی … ها …
پوف کالفه ای میکشه و میگه : خسته نباشی واقعا ، من دیشب کال خونه نبودم بعد
االن تازه اوله صبح زنگ زدی میگی کجا موندم ؟ … بیرون … با مسیح و بر و بچ …
نهانم با ماست … خب … بگو مادره من تا سحر رو نگیری برام خونه نمیام … یسنا
خفه شو تو رو قرآن توام ، خوبه رفیق فابه سحرنازی خودت … عه جدا ؟!؟! که بیام
.. خونه اون دََله دافه خیلی پلَِنگ رو ننه ت برام لقمه بگیره ؟
: کسری چشماش رو میماله و میگه
…ـ ببند اون بی صاحاب دهنت رو ! خوابیما
یاشار پیاده میشه و گوشی به دست کنار خیابون شروع میکنه حرف زدن … آسو میگه
: من جایی رو ندارم .. شما بیرون خوابیدن و تو ماشین خوابیدنتون از چیه ؟
کسری ـ ننه بابا که بیدار شدن به هم وصل شیم که نگران نشن چرا سه تامون
هستیم یکیمون نیستیم ! یکی مونم غیب بشه ، مادره زنگ میزنه مادر اون سه تای
! دیگه ، تا خبر بگیره
… آسو ـ نریم داخل؟
کسری ـ زوده حاال ساعت ۷ صبح … یه نیم مین دیگه داخل میریم … منتها سند
خونه ی مسیح تو خونه شونهکلیدش نیست گذاشته شرکت ، می مونه خونه ی اهورا

… آسو ـ من دارمش
کسری تند عقب برمیگرده و منم با تعجب به آسو نگاه میکنم که میگه : خب ، چیه
!مگه ؟
کسری ـ تو چرا کلید خونه ی اهورا رو داری مثال ؟ آسو ـ من تو ایران جایی رو
! نداشتم که
. .کسری ـ اِِی اهورا حرومـ
! تند میگم : خب دوتایی برین خونه ی اهورا دیگه
… به کسری و چهره ی با مزه ش چشم غره میرم که میگه : خب حاال ، بریم ؟
… آسو ـ بریم دیگه

 

پارت گذاری هر روز در کانال رمان من 

🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

‫5 دیدگاه ها

  1. سلام
    بابا تو اوج و نهان خواهر بردارن اما مسیح بچه حاج کمال نیس الانم یه سوال دارم پ کتاب من بازنده نیستم چی ششششششد
    مرسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا