رمان حرارت تنت

رمان حرارت تنت پارت 45

4.3
(14)

 

قاطیه ی رد بوسه ی چند دقیقه ی پیش مسیح شده و دلم ضعف میره از عشقی که مسیح میگه بهم داره … ضعف میره
و اصال یادم میره باید بترسم از اینکه مبادا من همون دختر دزدیده شده باشم … باز با خودم میگم : نه ، تورج گفته نیستم!
*
صدای آیفون روی مغزم خط میکشه … کِسِل چشمای خمارم رو باز میکنم … سنگی که بازوی مسیح باشه زیر سرمه و
با دستم که روی تخت سینه شه تکونش میدم : مسیح … مسیح در میزنن …
کمرم خشک شده و نمی فهمم این وسط پذیرایی روی سرامیک خوابیدن دیگه چه صیغه ایه ؟ .. اصال ما داشتیم حرف
میزدیم کِی خوابمون بُرد ؟
پوفی میکشه و بازوش رو از زیر سرم برمی داره … از جا بلند میشه و انگاری کمر اونم خشک شده که میگه : اک هی …
داره نصف میشه المصب !
لبخند کِسِلی به این همه همیشه طلبکار بودنش میزنم که آیفون رو برمیداره … چشمام رو میبندم و صداش رو می شنوم:
بله … نخیر … اشتباه گرفتی … فک کنم واحد 103 باشه …
آیفون رو می ذاره و صداش به گوشم می خوره : خانوم … خانومم .. پاشو تا یه لقمه ت نکردم …
لبخند می زنم و باز چشم باز نمیکنم که میگه : تحریم کرده دکتر … منتها میام حالت رو می گیرما !
چشم باز میکنم که می بینم کنارم روی زمین نشسته و دستش رو تکیه گاه بدنش کرده … خیره نگام میکنه و میگه :
عجب تیکه ای هستیا !
ـ چه جور تیکه ای ؟
خم میشه و نوک بینیم رو میبوسه و میگه : یه کم شیطونی که بد نیست ، هست ؟
می خندم که روم خیمه می زنه … تصنعی اخم میکنم و میگم : مریض داری بلد نیستیا !
کج می خنده : من خودم یه پا مریضم !
ـ ععع مسیح ، اصال گشنمه …

-ورزش … ورزش کنیم …
جفت ابروهام باال می پره : چیکار کنیم ؟
ـ ورزش عزیزم … ورزش…
نگاهی به خودش و استایلش که هنوز خیمه زده بود میکنم و میگم : اینطوری ؟
لبخند موذی میزنه و میگه : شنا بلد نیستی عشق جان ؟!
از عشق جان گفتنش دلم غنج میره و میگم : نه … برو ببینم …
دو تا دستاش رو دو طرف سرم میذاره و به پارکت کف سالن تکیه میده … هر دو پاش رو جفت میکنه و کمی پایین تر از
پاهای من پنجه هاش رو تکیه میده … مسیح خیلی بلند تر و درشت تر از منه و فکر میکنم حتی یه هفته هم برای
استراحت کم باشه !
اولین شنا رو میره و پیشونیم رو میبوسه میگه : یک …
با دیدن رگ های بیرون زده ی بازوهاش که واسه وزن سنگینی که تحمل میکننه هزار بار قربون صدقه ی خودش و
هیکل خود ساخته ش میرم …
دومین شنا ، چشم راستم رو می بوسه و میگه : دو …
سومی ، چشم چپم و میگه : سه ….
چهارمی که خم میشه با جفت دستام یقه ش رو میگیرم و نمی ذارم بلند بشه … صورتش چند سانتی صورتم میمونه و
بی حیا میگم : سه روز بسه واسه استراحت ، بس نیست ؟
عمیق و با عشق نگام میکنه و پایین تر میاد … نوک بینیش و به بینیم میزنه و میگه : دیدی به یکی که تشنه س بگن
آب میخوای بگه نه ؟ … بعد تو االن از من نظر می پرسی ؟ …
ریز میخندم که میگه : همچین نخند توله …. درسته قورتت میدم به بعدا نمی رسی !
سرم رو بلند میکنم و چونه ی خوش فرمش با ته ریش فوق جذابش رو می بوسم … هنوزم یقه ش گیر دستامه و لوس
میگم : وای که چقدر دوستت دارم !
میخنده میگه : چقدر ؟ ….
ـ قد نداره که ….
یهویی بلند میشه و زانوهاش از دو طرف پهلو هام روی پارکتاس … روی شکمم جا گرفته اما همه ی وزنش رو زانوهای
خودشه

تو یه حرکت تی شرت جذبش رو از تن جذابش در میاره و چشمک میزنه، میگه : استراحت تعطیل !
*
بیشتر مچاله میشم …. سر و صدا از توی آشپزخونه میاد و مسیح قول یه صبحونه و ناهار خوب بهم داده … صداش رو
می شنوم : نهان نیام ببینم باز رو زمین دراز کشیدیا … موهات خیسه !
حالم خوب نیست و این سرمای پارکت بهم کمی جون میده … از آشپزخونه بیرون میاد و با دیدنم اخم کوچیکی می کنه…
جلو میاد … خم میشه و از روی زمین بلندم میکنه …. موهای بلندم آویزون میشه و میگه : نذاشتی خشک کنم موهاتو
هیچی … همینطوری هم خوابیدی روی زمین سرد ؟ …
دستام رو دور گردنش حلقه میکنم و سرم رو بین سینه ش قایم میکنم میگم : دعوام نکن …
حس میکنم می خنده و بوسه ی نرمش رو روی شقیقه م حس میکنم … به آشپزخونه میریم منو لبه ی میز می ذاره و
خودش روی صندلی می شینه …
ـ رو میز بشینم ؟ …
ـ جای گلدون و گلش روی میزه ….
ـ خب توام گلدونی …
کره مربا رو روی نون می کِشه و میگه : من از اون گلدون گِلی بزرگام که کنار راه پله می ذارن ….
می خندم و میگم : ولی من عاشق همون گلدون گِلی ام !
لقمه رو سمتم میگیره و میگه : اینو بخور تا بریم خرید … خرت و پرت بگیریم کمی جون بگیری … بهتری االن ؟
ـ خوبم !
ـ رنگت پریده …
ـ بهتر از قبلم ….
می خواد جواب بده که تلفنش روی میز زنگ می خوره … وصل تماس رو می زنه و می ذاره روی بلندگو ….

 

کانال رمان من

🆔 @romanman_ir

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

‫7 دیدگاه ها

  1. ممنون از اینکه پارتو گزاشتید لدفا یکم زودتر
    بزارید پارت هارو
    یکم هم بییشتــر با جزعیات بنویسید
    دیگ خیلی ممنون میشیم
    😍😘💋💄

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا