رمان طلا پارت 136
– به درک
+ طلا… عزیزم لج نکن بیا بریم تو صورتمو بشورم بعد هرچقدر که خواستی داد بزن، دعوا کن ،هر کاری دوست داری کن
من خر دلم نمیآمد، خون روی صورتش را ببینم.
از خودم بیشتر از او عصبانی بودم. چون میدانستم هر آن ممکن است بند را آب دهم.
با یک آغوشش با یک بوسه یا نوازشش کارم تمام بود.
پایم را روی زمین کوبیدم و خودم جلوتر از او حرکت کردم.
صورتش را شسته و مقابلم روی مبل نشست تا او نشست من بلند شدم.
– خب دیگه بگو منو برسونن خونه
+ لطفاً بشین کار دارم باهات
لحن جدی اش باعث شد سر جایم بنشینم .
+حتما سوال برات پیش اومده که چرا اون روز ولت کردم و رفتم
پوزخندی روی لبم نشست .
-برام سوال پیش اومده؟ لعنتی تو منو تو برزخ ول کردی و رفتی
سرش را پایین انداخت.
+هر چی بگی حق داری
بنزین روی آتش بود حرفش.
– همین ؟ حق دارم ؟ میدونی من چه فکرهایی که به سرم نزد …گفتم حتما بلایی سرت اومده که خبری ازت نیست… حتما اتفاقی برات افتاده با هزار ترسولرز زنگ زدم جواد میگه رفتی مسافرت
نمیتوانستم یکجا بایستم شروع به راه رفتن کردم.
-اصلا همه اینا به درک نمیتونستی یه زنگ بزنی ؟زنگ بخوره تو سرم چیزی می نوشتی روی یه کاغذ بیصاحاب میذاشتی بالا سرم… بیدارم میکردی… اصن درک میکنی چه حسی به من دادی با این کارت ؟حس یه زن هرزه…فرق من با لاله چیه برای تو؟
+ بسههه
با فریادش لب هایم را بهم دوخت.
از جا بلند شد و روبهرویم ایستاد .مراد یک شیر وحشی نفسهای بلند میکشید .
+الان عصبی ای نمی فهمی چی از دهنت در میاد
-اتفاقاً خیلی ام خوب میفهمم این تویی که نمیفهمی چیکار کردی هنوز متوجه نیستی که چیکار کردی
هر دو عصبی جلوی هم ایستاده بودیم.
دلم خنک شده بود که حالا او هم مثل من آرام نبود مثل اسپند روی آتش شده بود.
آرامشش بیشتر روی مخم بود.
+ فکر کردی رفتم تفریح
– حتما رفتی تفریح… اونجام چند نفر تور کردی؟ باهاشون خوابیدی؟
قلب خودم با حرف هایم می سوخت.
از مقابلم کناررفت و گلدان شیشهای که رویمیز بود را برداشت و به سمت دیوار پرت کرد .
گلدان هزار تکه شد و روی زمینریخت.
+ بفهم چی از دهنت بیرون میاد
– دروغه مگه ؟
+من مجبور بودم برم اون جهنم دره
سلام، وقت بخیر
رمان تون خیلی دوست داشتم، نمیدونم چرا گارت گذاری نمیشه دیگه
سلام نویسندش خیلی دیر پارت میزاره