رمان پاورقی زندگی جلد یک
-
رمان پاورقی زندگی جلد یک
رمان پاورقی زندگی | پریبانو همدلی از همزبانی بهتر است(مولوی) فصل اول بار دیگردر اینه به خودش نگاهی انداخت با…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخررمان پاورقی زندگی
خندید:اره خوبه زود باش حاضر شو بریم مهیار فراموش کرده بود بعد از به دینا امدن ساینا باید برای همیشه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 11 رمان پاورقی زندگی
-نمی دونم به گفته سایه فکر نکنم جمله بدی باشه..مِری فردا برو دیگه دختر خوبی باش -اول بگوجنسیت بچه چیه؟…
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 رمان پاورقی زندگی
-بله..البته نمی خواد گردنت بندازی یه یادگاریه…خواستم وقتی ازم جدا میشی یه چیزی از من داشته باشی به مهیار که…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 رمان پاورقی زندگی
مریم فکر می کرد که معرفت این دختر چقدر بیشترازاوست…باید حق را به او داد که برادرش است و دوستش…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 رمان پاورقی زندگی
دوباره خوابید بین خواب وبیداری به صدای اذان گوش می دادکه تمام شود…به الله اکبر پایانی که رسید نفسی کشید…
بیشتر بخوانید » -
پارت 7 رمان پاورقی زندگی
یک قدم برنداشته بود که مچ دستش گرفت…به مچ دستش نگاه کرد فرخی رهایش کرد:یه خبری باید بهت بدم در…
بیشتر بخوانید » -
پارت 6 رمان پاورقی زندگی
سایه:اره..می خوای بهت نشون بدم؟ -اگه صاحبش اجازه بده؟ مهیار:صاحبش اجازه می ده ولی..بهتر اول به کار تولد برسیم…میز ومن…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 رمان پاورقی زندگی
-یه جایی که تو اصلا حوصلش ونداری لبخندی زد بعد از مکث چند دقیقه ای مهیار حرفی که در دلش…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان پاورقی زندگی
لبخند خسته ای زد که در باز شد پرویز با دیدن آنها گفت:چه خبرتونه چقدر صدا میدین…(پرویز رو به سایه…
بیشتر بخوانید »