رمان من یک بازنده نیستم
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 35
شادان با لکنت گفت: چی می خوای؟ -معجزه ی زندگیم باش! شادان مستاصل گفت: نمیتونم. -نشد هم مگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 34
تماس که برقرار شد سلامی داد و گفت: کجایی؟ -رفتم دنبال الهه، چطور؟ -خونه تو برای امشب می…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 33
ماتیار دورهایش را زد و روی مبل سبز رنگ خانه ی خانم جان نشست. ظاهرش مهربان بود. از…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 32
شادان لب زد:مامان؟ -تو یکی حرف نزن. شادان نفس عمیقی کشید. نگاهش بست نشین خوش رنگ چشمان فردین شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 31
-چی؟ به سمتش برگشت و گفت:گیریم یه نفری، دوستات نمی خوان بیان پیشت؟ مهمون نمی خواد بیاد؟ جا دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 30
با خستگی به سر کار رفت. تمام شب را شیلا به خاطر دل دردش گریه کرده بود. پا به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 29
فروزان لبخند شکوفه داده اش را در سرخی گونه هایش قایم کرد و گفت:به باغبون بگو بیاد شاخ و…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 28
-تو چی؟ با کی هستی؟ -من خب…با مامانم، بابام، یه خواهر کوچیک و یه داداش بزرگم که البته…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 27
یکی از خوشه های قرمز رنگ انگور را چید. همان جا کنار شیرابی که برای آبیاری باغچه بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 26
از پنجره به بیرون نگاه کرد. هر نیم ساعت می آمد و خبری از فردین نمی شد. کارش…
بیشتر بخوانید »