رمان من یک بازنده نیستم
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 45
ولی حالا چه؟ چند تا جوجه دست دوست دخترهایشان را گرفته و آمده بودند. مسخره بود. سوار ماشینش…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 44
_بر نمی گرده داداش، بکش بیرون از دلتنگی. راست می گفت. عمر رفته که برنمی گشت. _انتقالی بگیر باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 43
فردین ابرو بالا انداخت و گفت: بذار من پیشنهادم تموم بشه بعد کری بخون. ماتیار خندید. فردین بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 42
-چطوری اومدی داخل؟ -دلیلش مهم نیست، حرف دارم. -گفتم گوش نمیدم. فردین بی خیال روی مبل لم داد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 41
-بگید حمیرا قاضی زاده. منشی سر تکان داد و اسمش را برای شادان تکرار کرد. انگار سکوتی پشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 40
شاهرخ به شوخی گفت: آخری هم همیشه منم. -نق نزن آقا. دور سر شاهرخ هم چرخاند. فربد بدون…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 39
درست بود که به بن بست خورد… ولی تلاشش را کرد. حتی همان موقع که سارا باردار بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 38
-چیزی نگرانت کرده؟ -برگشته ایران! کاملا واضح بود در مورد چه کسی حرف می زند. چشمانش درشت شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 37
گوشی را از جیبش در آورد. شماره اش را گرفت. از فربد گرفته بود. دست خوش بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 36
کم کم می توانست از زندگیش لذت ببرد. وجود فردین هیجان به زندگیش می داد. خوبیش این بود…
بیشتر بخوانید »