رمان غرقاب
-
رمان غرقاب پارت 22
شد. این طوری هم او دل می برید و هم قلب من خیالش راحت می شد که هیچ کس…با…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 21
***************************************************** قرص فشارم را به زور به خوردم داده بود. بعد هم خودش، با همه ی درماندگی و غمش…با…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 20
ـ ای بابا بانو، زیاد از حد داری وسواس به خرج می دی. دستانم مشت شد و لبم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 19
ـ چه مهمون کم خرجی. جوابش را ندادم و او، وارد دری که حس می کردم سرویس است شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 18
ـ نمی خوای برای مادرت چیزی بخری؟ مردد نگاهش کردم و او، روسری دیگری که زمینه ی روشنی داشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 17
ـ خنده داره؟ ـ خنده داره. سرش چرخید. هیچ وقت، کسی به من این طور نگاه نکرده بود. حس…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 16
آشفتگی، میان صورتم طوری نقش زد که خودم هم متوجهش شدم. او هم فهمید که از جایش برخواست و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 15
ـخداروشکر. ـ حال ترانه هات داغونه سرکار خانم. ـدوسشون نداری؟ عمیق نگاهم کرد. کاغذهارا روی میزش قرار داد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 14
شوکه شده دستم را عقب کشیدم، بند کفشم را گرفت و بعد خودش کمی خم شد. آن قدر متحیر…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 13
پرواز که نشست، می دانستم کسی به استقبالم نمی آید. به هیچ کس تاریخ برگشتم را نگفته بودم جز…
بیشتر بخوانید »