رمان غرقاب
-
رمان غرقاب پارت 32
بعید می دانستم، با این یک نفر را بعید می دانستم. موبایلم را چک کردم و پیام حاضر شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 31
کمکش کردم بنشیند، هنوز کمی ضعف داشت و دستانش می لرزید. بعد هم با بستن در، راهم را به…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 30
ـ تغییری توی وضعیتش ایجاد نشده، نمی دونم این و اتفاق خوبی بدونم یا بد…اما….میعاد توی یک خواب عمیق…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 29
ابرویی بالا انداخت، از نظرش…منطق من، چیزی بود که از خاندان مادرم به ارث برده بودم. هیچ وقت نفهمیده…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 28
با پشت دست، محکم اشک هایم را پاک کردم. قوهای زیبایم را زیر لباسم انداختم و بلند شدم. نگاهش…پریشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 27
ـ چطوری دختری؟ شماره ی کجاست این انقدر پیچیده بود. پیج شدن یکی از پرستارها، باعث شد قبل از…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 26
خانه ی بانو رساندم، کیفم را روی جاکفشی گذاشتم و بدون باز کردن دکمه های پالتو، به طرف سالن…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 25
ـ حتما خیلی قشنگن. موهایم، زیبا بودند. مامان همیشه می گفت حجم موهایت، رنگشان و البته حالتی که داشتند…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 24
******************************************************************************* به شرکت سر زده بودم، حضور مهران اطمینان خاطری به من می داد مبنی بر مرتب بودن تمام…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 23
ـدست همگی درد نکنه. کنار کشیدن و بلند شدنم از پیش میز، نگاهشان را دوباره به طرفم چرخاند. لبخندی…
بیشتر بخوانید »